گروه نرم افزاری آسمان

صفحه اصلی
کتابخانه
صفویه در عرصه دین فرهنگ و سیاست
جلد دوم
وقف برای استنساخ‌





یكی از راههای توسعه كتابخانه‌ها، به ویژه كتابخانه‌های مدارس، وقف كتاب بوده است.
البته گاه ممكن بود كتاب خاصی وقف اولاد یا به تعبیری وقف خاص هم باشد و ربطی به كتابخانه خاصی نداشته باشد. آنچه مهم بود این كه در كنار وقف كتاب، گاه رقباتی برای استنساخ كتاب اختصاص می‌یافته است. از جمله این موارد به عهد صفوی، حمّام خسرو آقا و نقش جهان در اصفهان است كه در آمد حاصل از آن، وقف استنساخ كتاب‌ها بوده است. از نمای این حمام كه در عصر اخیر صفوی تولیت آن با علامه مجلسی بوده، آثاری پدید آمده كه اكنون در برخی از كتابخانه‌ها می‌توان آن‌ها را ملاحظه كرد. در پشت این آثار، معمولا وقف نامه‌ای است كه ضمن آن تصریح شده كه كتاب مزبور از درآمد حمام مزبور كتابت شده است. «4» یك نمونه آن- كه وقفنامه آن را میر عبد الباقی خاتون آبادی نوشته-
______________________________
كتب كتابخانه‌های اصفهان، به مصرف گرم كردن حمام‌های شهر می‌رسید. مهدوی، زندگی نامه علامه مجلسی، ج 1، ص 180
(1). حزین، محمد علی، كلیات، صص 42، 49، به نقل از همایون فرخ، همان، ش 66، ص 30
(2). نك: مهدوی، زندگی نامه علامه مجلسی، ج 1، صص 173- 174. در آن جا نام برخی از كتابخانه‌ها را به نقل از جواهر كلام یاد كرده است.
(3). همایون فرخ، همان، ش 64- 66
(4). میراث اسلامی ایران، دفتر سوم، 1375، ص 107- 108
ص: 753
كتاب ملاذ الاخیار فی فهم تهذیب الاخبار علامه مجلسی است. «1» متن یكی از یادداشت‌های پشت این قبیل كتاب‌ها كه وقفنامه آن كتاب می‌باشد چنین است:
بسم الله الرحمن الرحیم الحمد لله و سلام علی عباده الذین اصطفی اما بعد: فهذا الكتاب المستطاب مما عمل و صنع و استنسخ من نماء الحمام الواقع فی اراضی نقش جهان ببلدة اصفهان من اوقاف السلطان الاعظم و الخاقان الأعدل الاكرم، ملجأ الاكاسرة و ملاذ القیاصرة، كهف طوائف الامم، مولی ملوك العرب و العجم، ناصب رایات العدل و الانصاف، ماحی آثار الجور و الاعتساف، محیی مراسم الشریعة الغراء، مشیّد قواعد الملّة البیضاء، فرع الشجرة الطیّبة النبویّة، غصن الدوحة العلیّة العلویّة، ممهّد أساس الدین المبین و مروّج آثار آبائه الطاهرین، اعنی السلطان بن السلطان و الخاقان بن الخاقان، ابو المظفر سلطان سلیمان الموسوی الصفوی بهادر خان شیّد الله اطناب دولته بزیاد الخلود و زیّن سریر سلطنته بدرر العزّ و السعود؛ فوقفته بأمره الأعلی علی الشیعة الامامیة الاثنی عشریة وقفا ثابتا لا یباع و لا یشتری و لا یوهب و لا یحبس عن مستحقه و جعلت تولیته و النظر فیه للسید الأید الفاضل الكامل التقی الذكی الامیر عین العارفین القمی وفقه الله تعالی لمراضیه ثم لمن عینه السید لذلك و هكذا ثم الی العالم المحدث الصالح المتوطن فی بلدة قم او بلدة اصفهان صانهما الله عن الحدثان و مع التشاح الی من اخرجه القرعه منهم فَمَنْ بَدَّلَهُ بَعْدَ ما سَمِعَهُ فَإِنَّما إِثْمُهُ عَلَی الَّذِینَ یُبَدِّلُونَهُ. «2»
قد كتب الداعی لخلود الدولة القاهرة محمد باقر بن محمد تقی المجلسی عفی عنهما فی شهر رجب الاصب سنة خمس و تسعین بعد الالف الهجریة (1095) و الحمد لله اوّلا و اخرا و صلی الله علی سید المرسلین محمد و عترته الاكرمین.
مهر علامه مجلسی در حاشیه افزوده شده: و علی من أخذه أن لا یحبسه مع عدم حاجته الیه و أن یرده الی المتولی او من یقوم مقامه فی كل ستة اشهر مرة و مع عدم قضاء و طره یأخذه بإذن جدید.
نمونه دیگری از این وقفنامه‌ها كه با مهر مرحوم مجلسی و قید این نكته است كه از درآمد حمام واقع در نقش جهان استنساخ شده كتاب معروف نسب با عنوان الاصیلی
______________________________
(1). نسخه ش 4835 كتابخانه آیت الله مرعشی.
(2). بقره، 181
ص: 754
است. «1»
باید دانست كه وقف كتاب، در شرایط خاصی صورت می‌گرفت. این امر بسته به دیدگاه‌های واقف بود. اگر واقف مخالف فلسفه و عرفان بود، از وقف كتاب‌های فلسفی و عرفانی پرهیز می‌كرد و حتی شرط می‌كرد تا دانش پژوهان مدرسه از مطالعه این كتاب‌ها نیز خودداری كنند. به عنوان نمونه در وقفنامه مدرسه مریم بیگم كه در حوالی چهار راه نقاشی، واقع در خیابان نشاط در اصفهان بوده و اكنون به جای آن دبستانی ساخته شده- آمده است: «و باید كه كتاب‌های علوم وهیمه، یعنی علوم مشكوك و شبهات، كه به علوم عقلیه و حكمت مشهور و معروف است، مثل شفا و اشارات و حكمة العین و شرح هدایه و امثال ذلك، به شبهه دخول در مقدمات علوم دینی نخوانند.» «2» این نگرش محصول جنبش ضد فلسفه و عرفان است كه در سالهای اخیر عصر صفوی فراگیر شده بود. از جمله در وقف‌نامه مدرسه چهارباغ نیز آمده است كه طلاب باید «از مباحثه كتب حكمت صرف و تصوّف در مدرسه مباركه احتراز» كنند. «3»

كتابخانه شخصی فاضل هندی‌

ابو الفضل بهاء الدین محمد بن حسن اصفهانی، مشهور به «فاضل هندی»، «بهاء الدین» «4» و «كاشف اللثام» «5» (1062- 1137) از چهره‌های برجسته علمی عهد اخیر صفوی، و در شمار فقیهان بلند پایه مكتب امامیه در این دوره است. وی با تألیف كتاب ارجمند كشف اللثام و آثار دیگر، موقعیت خویش را به عنوان فقیهی مبرز در تاریخ اجتهاد شیعه پایدار ساخت. اخیرا چندین مجلد از كتاب كشف اللثام را مركز انتشارات اسلامی به چاپ رسانیده كه مقدمه مفصلی در شرح حال وی توسط راقم همین سطور در آغاز آن آمده است. آنچه در اینجا بدان پرداخته‌ایم، اشارتی است در باب كتابخانه شخصی فاضل. این كتابخانه گر چه چندان گسترده نبوده اما به دو دلیل نام شماری از كتاب‌های وی باقی مانده است. نخست توسط میرزا عبد الله افندی كه هر كجا كتاب مهمی را دیده نامش را ثبت كرده و دیگر در
______________________________
(1). فهرست كتابخانه مجلس، ج 12، ص 137
(2). سپنتا، عبد الحسین، همان، ص 299
(3). همان، ص 169
(4). صاحب ریاض ذیل عنوان كسانی كه به «بهایی» شهرت دارند می‌نویسد: و قد یراد فی عصرنا هذا به المولی بهاء الدین محمد بن المولی تاج الدین الحسن بن محمد المعروف بالفاضل الهندی. افندی، همان، ج 7، ص 36. خود فاضل هندی نیز معمولا از خود با عنوان «محمد بن الحسن الاصفهانی المشهور بالبهاء» یاد كرده است.
(5). این عنوانی است كه خود فاضل هندی در مواردی برای خود یاد كرده است.
ص: 755
نامه‌ای كه ملا ذو الفقار از شاگردان علامه مجلسی به ایشان نوشته و اسامی برخی از كتاب‌هایی كه در خانه فاضل بوده، به وی یاد آور شده است. چند كتاب دیگر هم در برخی از كتابخانه‌ها باقی مانده است. به طور قطع كتابخانه‌های شخصی فراوانی در این دوره بود كه اسامی كتاب‌های آن بر جای نمانده است. طبعا این مورد، نمونه خوبی از آن كتابخانه‌هاست.
تنكابنی نوشته است: و او بسیار فقر داشت و به كتابت، امر معیشت خود را می‌گذراند و اگر در نزد او به مرافعه می‌آمدند، می‌گفت كه، من عیال دارم، باید به كسب امر معاش بگذرانم؛ اگر مرافعه می‌خواهید باید طرفین اجرت كسب مرا بدهید تا من برای شما رفع مرافعه كنم. «1»
شاید به دلیلی كه تنكابنی یاد كرده و یا اصولا تمایل درونی، فاضل هندی از چهره‌های كتابدوست این عهد در آمده است. باید گفت تأثیر مستقیم وجود این كتابخانه در منزل یك فقیه و متكلم آن بوده است كه وی توانسته در كتاب با ارزش كشف اللثام خود، به طور مستقیم از منابع زیادی بهره برد. این در حالی است كه فقهایی كه از داشتن كتابخانه محروم بوده‌اند، معمولا اقوال دیگران را به نقل از منابع دیگر یاد كرده‌اند.
در اینجا فهرست كتاب‌هایی كه از كتابخانه ایشان به دست آمده ارائه می‌كنیم. طبعا برخی از این آثار نیاز به كتابشناسی دارد كه در اینجا انجام نشده است.
1- التحصیل از بهمنیار؛ نسخه‌ای از این كتاب كه به دستور فاضل هندی كتابت شده و یادداشتی از وی بر روی آن دیده می‌شود، در كتابخانه مجلس موجود است. «2»
2- شرح تفتازانی بر شرح عضدی، از این كتاب نیز نسخه‌ای در مالكیت فاضل هندی بوده كه اكنون در كتابخانه مدرسه شهید مطهری نگاهداری می‌شود. «3»
3- مجموعه رسائل ابن فهد؛ مجموعه‌ای از رساله‌های ابن فهد حلی در كتابخانه مجلس موجود است كه یادداشت فاضل هندی بر روی آن بوده و مهر لك البهاء كله 1088 بر روی آن است. یادداشت كوتاه فاضل، شرح تألیفات ابن فهد حلی است. «4»
4- مسألة أداء الفریضة لمن علیه قضاء الصلاة؛ نسخه‌ای از این رساله را كه از آن منتجب الدین است، افندی نزد فاضل هندی دیده است. «5»
______________________________
(1). تنكابنی، قصص العلماء، ص 312
(2). حائری، عبد الحسین، فهرست نسخه‌های خطی كتابخانه مجلس، ج 2، ص 56؛ ج 5، ص 62
(3). دانش پژوه، فهرست نسخه‌های خطی كتابخانه مدرسه سپهسالار (شهید مطهری)، ج 1، ص 581
(4). حائری، فهرست نسخه‌های خطی كتابخانه مجلس، ج 9، ص 123
(5). افندی، همان، ج 4، ص 147
ص: 756
5- الابانه عن سرقات المتنبی؛ به نقل صاحب روضات، ایشان صاحب نسخه‌ای از این كتاب است كه فاضل هندی آن را مطالعه كرده و حواشی چندی به خط شریف وی بر آن موجود است. «1»
6- شواهد التنزیل حسكانی؛ صاحب ریاض می‌نویسد كه نسخه‌ای از این كتاب را نزد فاضل هندی دیده است. «2»
7- حاشیه قواعد الاسلام از الهی اردبیلی؛ به نوشته افندی نسخه‌ای از این رساله نزد فاضل هندی بوده است. «3»
8- شرح الفیه شهید از حسین بن عبد الصمد؛ به نقل افندی، نسخه‌ای از آن نزد فاضل هندی بوده است. «4»
9- مناسك الحج از شهید ثانی؛ افندی، نسخه‌ای از این رساله را در مجموعه‌ای نزد فاضل هندی دیده است. «5»
10- شرح ارشاد الاذهان، از مقدس اردبیلی؛ افندی از پشت این كتاب، یادداشتی از فاضل هندی نقل كرده كه شهید رساله‌ای با عنوان رسالة فی من سافر الی ما دون المسافة من مكان نوی فیه اقامة عشرة أیام داشته و مقدس اردبیلی حاشیه‌ای بر آن داشته است. «6»
11- تلخیص كتاب المراسم العلویة از محقق حلّی كه آن را به درخواست برخی شاگردانش نوشته است. نسخه آن را افندی در كتابخانه فاضل هندی دیده است. «7»
12- جواهر الفقه از ابن برّاج؛ افندی نسخه‌ای از آن را نزد فاضل هندی دیده است. «8»
13- رساله در امامت از علی بن منصور حسینی شیرازی؛ افندی نسخه آن را در كتابخانه فاضل هندی دیده است. «9»
14- التحصین ابن طاووس. «10»
15- حاشیه ارشاد الاذهان از عبد العالی فرزند شیخ علی كركی؛ نسخه آن را افندی نزد
______________________________
(1). خوانساری، روضات الجنات، ج 4، ص 229
(2). افندی، همان، ج 3، ص 257، 297؛ ج 4، ص 297
(3). همان، ج 2، ص 103
(4). همان، ج 2، ص 115
(5). همان، ج 2، ص 376
(6). همان، ج 2، ص 384
(7). همان، ج 2، ص 443
(8). همان، ج 3، ص 143
(9). همان، ج 4، 269
(10). همان، ج 4، ص 269
ص: 757
فاضل هندی دیده است. «1»
16- حاشیة علی الفیة شهید، از عبد العالی بن علی كركی؛ نسخه آن را افندی نزد فاضل هندی دیده است. «2»
17- معارج السؤول و مدارج المأمول از كمال الدین حسن نجفی؛ افندی دو نسخه از این كتاب را نزد فاضل هندی دیده و تعجب كرده است كه فاضل مؤلف را نمی‌شناخته است. «3»
18- نهایة الفقه از علامه حلی؛ افندی نسخه‌ای از این كتاب را كه تا بحث زكاة الفطره بوده، نزد فاضل هندی دیده است. «4»
19- الهادی الی الرشاد فی شرح الارشاد؛ افندی نسخه‌ای از این كتاب را كه در شرح ارشاد الاذهان علامه بوده، در كتابخانه فاضل هندی دیده و گفته است كه مؤلفش را نمی‌شناسد. «5» آقا بزرگ احتمال داده كه شارح شیخ ابراهیم قطیفی بوده باشد. «6»
20- شرح ارشاد الاذهان از فخر المحققین؛ نسخه‌ای از این شرح هم در كتابخانه فاضل هندی بوده است. «7»
21- كحل الابصار نسخه‌ای از این كتاب كه در مالكیت رفیع الدین محمد حسینی بوده، پس از مرگش توسط دو خواهرش خدیجه سلطان بیگم و صفیه سلطان بیگم وقف شده و تولیت آن به فاضل هندی سپرده شده «8» و طبعا در كتابخانه ایشان قرار گرفته است.
22- قواعد الاحكام از علامه حلّی؛ نسخه‌ای از این كتاب در كتابخانه فاضل هندی بوده است. گفته شده كه كاتب آن شیخ حسن بن راشد حلی بوده است. «9»
23- معالم الاصول از حسن بن شهید ثانی؛ نسخه‌ای از این كتاب در كتابخانه فاضل بوده كه فاضل در پشت آن اشاره به شرح الفیه شهید توسط حسن فرزند شهید كرده و افندی آن یادداشت را در ریاض آورده است. «10»
افندی در ذیل شرح حال شمس الدین حسین بن محمد شیرازی می‌گوید كه برخی از
______________________________
(1). همان، ج 3، ص 132
(2). افندی، همان، ج 3، ص 132
(3). همان، ج 1، ص 341، و نك: ص 143
(4). همان، ج 1، ص 365
(5). همان، ج 1، ص 386
(6). آقا بزرگ، ذریعه، ج 25، ص 150
(7). افندی، همان، ج 1، ص 386
(8). آقا بزرگ، الكواكب المنتثرة، ص 281
(9). افندی، همان، ج 1، ص 187
(10). همان، ج 1، ص 231
ص: 758
كتب وی را در اصفهان نزد فاضل هندی دیده است. «1»

كتاب‌های دیگر

فهرست كتاب‌های ذیل در نامه ملا ذو الفقار «2» به علامه مجلسی آمده است. وی این فهرست را به قصد استفاده در بحار به ایشان معرفی كرده. ملا ذو الفقار برخی از این كتاب‌ها را در كتابخانه فاضل هندی دیده و در نامه خود به آن مطلب توجه داده است. عبارت نویسنده در باره فاضل هندی نشان می‌دهد كه كتابخانه فاضل هندی بسیار غنی بوده است. طبعا او آثاری را نوشته است كه مرحوم مجلسی در بحار از آن‌ها استفاده نكرده است. در این مورد نیز اشاره به كتاب‌هایی می‌كند، اما نام آن‌ها را نمی‌آورد؛ مثل این عبارت: و لا یعزب عن علمكم أن للمفید فوائد اخر یوجد عند البهاء.
به هر روی كسی كه نامه را نوشته است، بر محتوای كتابخانه مرحوم مجلسی آگاهی داشته و مرتب یاد كرده است كه فلان كتاب، نزد شما موجود است. ثانیا مأمور به خرید كتاب هم بوده، چون مرتّب اشاره می‌كند كه فلان كتاب را برای شما خریدم.
اینك فهرست كتاب‌هایی كه كاتب آن یادداشت از آن‌ها یاد كرده و نوشته است كه در كتابخانه فاضل هندی موجود است:
24- الجمل از سید مرتضی
25- الانتصار، از سید مرتضی
26- رسالة التفضیل از سید مرتضی
27- كتاب المزار از شهید اول
28- حاشیه شهید اول بر قواعد علامه
29- رسالة فی جواز السفر فی شهر رمضان اختیار اللافطار
30- رسالة فی من سافر الی مادون المسافة من مكان نوی فیه اقامة عشرة أیام
31- اللوامع
32- المقدادیات
33- الغنیة فی العلوم
______________________________
(1). همان، ج 2، ص 83
(2). تصور بر این بوده كه نویسنده نامه میرزا عبد الله افندی بوده است. اما استاد علامه حاج سید محمد علی روضاتی دامت افاضاته فرمودند كه بنده به قرائنی به دست آوردم كه نویسنده نامه مزبور، كسی جز ملا ذو الفقار اصفهانی نبوده است. افندی در ریاض 3/ 111 و قزوینی در تتمیم امل الامل ص 149 از وی یاد كرده است. ملا ذو الفقار بن حاج علی سلطان ملقب به كمال الدین، نویسنده كتابی با عنوان الاربعین فی مطاعن المتصوفین است كه در بخش رویاروییهای فقیهان و صوفیان، آن را معرفی كرده‌ایم.
ص: 759
34- الشامیات، ابن فهد 35- البحریات لابن فهد 36- المسائل العزیة 37- شرح نهج المسترشدین فی اصول الدین 38- شرح النهج للشیخ مقداد 39- المدنیات، از فخر المحققین 40- قاطعة اللجاج فی تحقیق حل الخراج از محقق كركی 41- اجوبة المسائل المختلفه للشیخ علی 42- الباب المفتوح الی ما قیل فی النفس و الروح از زین الدین بیاضی 43- حاشیة صاحب المدارك علی الفیة الشهید 44- ایضاح الاشتباه فی أسماء الرواة 45- رجال علامة الحلی 46- اجازة العلامة لبنی زهرة، به خط علامه نزد فاضل هندی بوده است.
47- مناهج الیقین فی اصول الدین 48- مجلّی مرآة المنجلی فی علم الكلام 49- رسالة المناظرة مع ناصبی هروی از ابن ابی جمهور احساوی 50- شرح تجرید الاعتقاد از فاضل اسفرائینی شفیعی.
51- القواعد لابن میثم بهائی او شفیعی. «1» 52- وصول الاخیار الی اصول الاخبار از حسین بن عبد الصمد 53- كتاب الاربعین، از حسین بن عبد الصمد 54- كتاب العقود از حسین بن عبد الصمد 55- مناظرة مع الرجل الحلبی از حسین بن عبد الصمد 56- شرح الالفیة، از حسین بن عبد الصمد پس از چهار عنوان فوق افزوده شده: برخی از این رسائل نزد شما و برخی نزد بهاء الدین فاضل هندی است.
57- الفرج بعد الشدة للتنوخی. در ادامه آمده كه این نسخه «بهائی او هبائی» چرا كه من از وی نسخه را خواستم؛ او هم جستجوی فراوان كرد؛ اما نیافت؛ گویا گم شده است.
58- ترجمة التوراة
______________________________
(1). مقصود از شفیعی، مولی محمد شفیع استرابادی است؛ مؤلف نامه تردید داشته كه این كتاب را در كتابخانه وی دیده یا فاضل هندی.
ص: 760
59- ترجمة الانجیل 60- حاشیه قطب الدین رازی (شاید نزد بهاء باشد.) 61- اجوبة المسائل المختلفة، از شیخ حسن فرزند شهید ثانی 62- الانوار البدریة فی ردّ شبه القدریّة از كامل مهلبی.
63- نثر اللآلی 64- شرح الشیخ فخر الدین علی نهج المسترشدین (ربما یكون عند البهاء) 65- مجمع البحرین 66- مجمع البحار 67- كتاب العین از خلیل بن احمد 68- مجمل اللغة و المقاییس 69- مسالك الحنفاء فی ابوی المصطفی از سیوطی 70- الفوائد الكافیة فی ایمان السیدة آمنة از سیوطی 71- قسم الكلام من التهذیب از تفتازانی 72- ارتشاف الضرب من لسان العرب از ابو حیان (استاد ابن هشام نحوی) 73- همع الهوامع فی شرح جمع الجوامع از سیوطی 74- بلابل القلاقل «1» این یادداشت با ارزش، نشانگر ارزش و اعتباری است كه فاضل هندی برای كتاب قائل بوده و با نداشتن مكنت مالی كافی، آن كتابخانه را فراهم آورده است. اهمیت این كتابخانه برای وی در آن جا روشن می‌شود كه در تألیف كتاب پر ارج كشف اللثام به نقلهای دیگران از كتاب‌های كهن اعتماد نكرده و خود با در اختیار داشتن مصادر نخستین، مستقیما از آن‌ها استفاده می‌كرد.
______________________________
(1). مجلسی، بحار الانوار، ج 110، ص 177. كتاب بلابل به تازگی به چاپ رسیده است.
ص: 761

18 تذكره نصر آبادی و اصفهان عصر صفوی‌

تذكره نصر آبادی از تذكره‌های سودمندی است كه در سال 1083 هجری توسط میرزا محمد طاهر نصرآبادی تألیف شده (تذكره ص 162) و احوال شمار فراوانی از شاعران یا كسانی كه به هر روی شعری در عمر خویش گفته‌اند، فراهم آورده است. وی شرح حال خود را نیز به تفصیل آورده و شرحی از چگونگی دو دوره عمر خویش را بیان كرده است.
(ص 457) دورانی كه در پی لهو و لعب بوده و دورانی كه به درویشی روی آورده و به تحصیل در خدمت آقا حسین خوانساری پرداخته است. وی سالهای متمادی هم در مسجد لنبان اصفهان حجره‌ای داشته و در آن جا پذیرای شعرا و ادبا و دراویش بوده است. (نك:
صص 317، 347، 350، 396، 427، 443).
ویژگی عمده كتاب آن است كه شاعر، آگاهی‌های فراوانی را درباره افرادی كه با آن‌ها سر و كاری داشته، به دست داده و افزون بر نقل برخی از اشعار آن‌ها، اطلاعات حاشیه‌ای هم درباره مشاغل و مناصب افراد، نوع دانش و تخصص آن‌ها و بسیاری از مسائل دیگر در اختیار گذاشته است. به عنوان مثال، شمار زیادی از شیخ الاسلامان شهرهای مختلف را بر شمرده است. بهره‌گیری از آگاهی‌های این كتاب برای تدوین یك تاریخ علمی- اجتماعی از قرن یازدهم اصفهان از هر جهت ممكن، سودمند و لازم است. طبعا برای این كار باید كتاب به دقت مطالعه و اطلاعات آن تجزیه و تحلیل شود. آنچه در ادامه آمده، بر گرفته از یك مرور نسبتا عمومی و سطحی بوده و در عین حال كوشش شده تا در چند زمینه، نمونه‌هایی از كاری كه ممكن است روی این كتاب صورت گیرد، ارائه شود. از برخی از دوستان شنیدیم كه مشابه این مرور را یكی از نویسندگان در جایی داشته كه متأسفانه به آن دسترسی پیدا نكردم. گفتنی است كه تذكره نصر آبادی چندین سال پیش، توسط وحید دستگردی تصحیح شده و توسط انتشارات فروغی انتشار یافته است. اخیرا چاپ جدیدی از آن همراه با فهارس گوناگون به چاپ رسیده؛ «1» اما ارجاعات ما به همان چاپ دستگردی می‌باشد.
______________________________
(1). به كوشش محسن ناجی نصر آبادی، تهران، اساطیر، 1378
ص: 762
1 یكی از شغل‌های فرهنگی، قصّه خوانی «1» بوده كه از دیر باز در ایران رایج بوده است.
میرآشوب از «قصه خوانان» بوده و حاتم بیك به شوخی به او می‌گفت: تو هرگز گوش به حرفی نداده‌ای، قصه را چون فرا گرفته‌ای؟ (324). میر ظهیر هم كه «در مدرسه تحصیل می‌كرد ... و در كمال عسرت بود، در كوكنارخانه‌ها قصه خوانی می‌كرد.» (414).
كوكنارخانه، جایی بود شبیه قهوه‌خانه كه پوست خشخاش را مانند برگ چایی دم می‌كردند و می‌خوردند. زمانی شاه عباس خوردن آن را ممنوع كرد؛ اما پس از آن باز رواج یافت. صفویه در عرصه دین فرهنگ و سیاست ج‌2 762 18 تذكره نصر آبادی و اصفهان عصر صفوی ..... ص : 761
كنار قصه خوانی، شاهنامه خوانی هم رواجی داشته است. ملا بیخودی جنابدی یا گنابادی «شاهنامه خوان بالا دستی بود، چنانچه در مجلس شاه عباس ماضی خواند؛ شاه را خوش آمده چهل تومان مواجب او تعیین شد.» (307).
خواندن روضة الشهداء ملا حسین كاشفی هم، تا اندازه‌ای در ردیف همین شغلها بوده است. یعنی مداحانی بوده‌اند كه متن را می‌خوانده‌اند نه آن كه علما در وقت مصیبت آن را بخوانند. كاظما كه اصلش تبریزی بوده است در آن وقت «در كاشان معلمی می‌كند و در ایام عاشورا روضة الشهداء می‌خواند» (371). حافظ محمد حسین هم «اصلش از تبریز است.
مدتی در اصفهان گمنام بود. در عاشورا روضة الشهدا می‌خواند. آواز خوشی داشت. نواب میرزا حبیب الله صدر او را به علت آواز، ملازم ساخته، كمال اعتبار بهم رسانیده (389). به هر روی رسم بر آن بوده است كه روز عاشورا حتی در عالی قاپو هم روضة الشهداء خوانده می‌شده است. «2»
درویشان نیز در كوچه و بازار شعر می‌خواندند كه بقایای آن را هنوز هم مشاهده می‌كنیم. نصر آبادی با یاد از ملا لوحی كه از مداحان درویشان بوده می‌گوید «اكثر درویشان مداح اشعار او را می‌خوانند.» (430).
2 مزار بابا ركن الدین، نامی است كه در گذشته برای منطقه تخت فولاد یا قبرستان عمومی اصفهان بكار می‌رفته است. در حال حاضر، خود مقبره بابا ركن الدین موجود است. عنوان بابا، عنوانی است مختص به مشایخ صوفیه كه احتمالا از قرن چهارم پنجم به بعد رایج شده است. البته از خود تذكره نصر آبادی استفاده می‌شود كه در زمان صفویه هم هنوز منصب بابائی وجود داشته است. در شرح حال بابا سلطان قلندر آمده كه «... سیاحی مثل او طریق قلندری را نپیموده، در قواعد درویشی و اصطلاحات آن فرقه بابای عالم بوده». پس از آن
______________________________
(1). درباره قصه خوانی در دوره صفوی بنگرید، نوشتاری با همین عنوان در همین مجموعه.
(2). نصیری، دستور شهریاران، ص 33
ص: 763
می‌نویسد: «شاه عباس ماضی بابائی تكیه حیدر واقع در چهارباغ اصفهان را به مشار الیه مفوض داشته، مقرّری جهت او تعیین نموده، چند سال قبل فوت شد. جای او را به بابا حیدر دادند. بابا حیدر نیز فوت شد؛ تكیه به پسرش باباصفی قرار گرفت. در اوایل، او هم رخت به سرای جاودانی كشید. الحال تكیه را برادرش بابا رضی دارد.» (284).
از این تكیه حیدر، در جای دیگری هم یاد كرده است. در شرح حال «سایرا» آمده كه «حجره‌ای در تكیه بابا حیدر واقع در چهار باغ اصفهان دارد و به درویشی و قناعت ساخته و خاطر را از قید تعلقات پرداخته.» (344).
اما درباره تخت فولاد یا مزار بابا ركن الدین كه خود مقبره‌ای مستقل بوده، نصر آبادی گفته است كه «تولیت محال موقوفات مزار قطب العارفین بابا ركن الدین و بابا بیات با مشار الیه است» (210). درباره درویش صادق هم می‌نویسد: وقتی «عالی حضرت مرتضی قلی خان حاكم بندر عباسی» «به اصفهان بود و مردم درویش را دوست می‌داشت، تكیه‌ای از برای او در مزار بابا ركن الدین ساخته در آن جا ساكن شد.» (211). در جای دیگر هم از متولی مزار مزبور كه ملا كرامی بوده سخن گفته است. (404) مزار بابا ركن الدین، متولی خاص داشته و نوعا این منصب توسط حكومت و به احتمال توسط مقام خلیفة الخلفائی، به اشخاص داده می‌شده است. عنوان «بابا» برای شماری از شعرایی كه نصر آبادی از آن‌ها یاد كرده، به عنوان پیشوند اسم آن‌ها بكار رفته است.
3 آگاهی‌های فراوانی در تذكره نصر آبادی درباره شخصیت آقا حسین خوانساری، به ویژه درباره شاگردان او موجود است. دلیلش هم باید تعلق خاطری باشد كه درویشان به دلیل آشنایی آقا حسین با حكمت به وی داشته و در درس او حاضر می‌شده‌اند. در ذیل شرح حال خود آقا حسین، پس از عبارت پردازی‌های مفصل می‌نویسد: «جناب ایشان در اوان شباب، جهت تحصیل به اصفهان، كه صدف گوهر فضلاست، تشریف آورده، در اندك زمانی به موجب فطرت عالی، گوی سبقت از اقران بل از فحول علمای سلف ربوده، الحال در اصفهان تشریف دارند و تولیت مدرسه جدّه صاحبقرانی؛ شاه عباس ثانی با ایشان است و عمده فضلا در حاشیه درس آن قبله عرفا حاضر شده استفاده می‌نمایند .. ولد امجدش آقا جمال ... به مدرسه مذكور هر روز می‌آیند و طالب علمان آن مدرسه و سایر مدارس مستفید می‌شوند.» (152).
شاگردان وی كه در تذكره از ایشان یاد شده عبارتند از: ملا علی رضای تجلی شیرازی (168)، مسیحای معنا (174)، میرزا باقر نواده زین العابدین تبریزی (175)، مسیحای صاحب كاشانی (175)، میرزا معز فطرت فرزند میرزا فخرا (176)، محمد علی شوشتری
ص: 764
(185)، ملا شعیبا خوانساری (194)، نصیرا تویسركانی (196)، قوسی تبریزی (280)، ملا صبحی یا میرم بیك (322)، ملا محمد علی طایفا (351)، نصر آبادی! (461) آخوند درویش نصیرا قزوینی (530)، میرزا اسماعیل فرزند سید عبد الكریم (531). یكی از شاگردان او نیز شاعر برجسته این دوران محسن تأثیر تبریزی است كه در دیوانش، قصیده‌ای در تاریخ وفات آقا حسین خوانساری سروده است. «1»
4 اخبار این كتاب درباره شاه عباس اول فراوان است. از اعتنای او به علما و دراویش گرفته تا برخوردش با شعرا و بذله گوییهایی كه با وی شده و او جواب داده و جز اینها. از تذكره حاضر برمی‌آید كه مجلس شراب، از لوازم سلطنت شاه بوده و از نظر خودش به هیچ روی منافاتی با دینداریش نداشته است! وی از میر عقیل، از سادات كوثری همدان یاد می‌كند كه «در مجلس شاه عباس ماضی وارد می‌شود. شاه به ساقی اشاره می‌كند كه شرابش بده. او می‌گوید: به سر علی بن ابی طالب علیه السلام كه نمی‌خورم. شاه می‌گوید كه به سر عزیز من بخور. او آشفته شده از سر اعراض می‌گوید كه من می‌گویم كه به سر علی نمی‌خورم؛ می‌گوید به سر من بخور. من تو را از مرتضی علی دوست‌تر خواهم داشت؟
شاه را بسیار خوش آمده، مبلغی نقد و جنس به سیور غال او مقرر داشته» (279).
درباره شمس تیشی گوید: «چون در علم موسیقی و صوت و عمل مربوط بود، به خدمت شاه عباس ماضی مربوط شده، قهوه‌خانه‌ای چهارباغ جهت او بنا كرده و شرابخانه هم در پهلوی آن دایر نموده، مقرر فرمودند كه هر كس در میخانه او شراب بخورد او را مهری در كف دست بزند و به علامت ملازمان داروغه او را آزار نرسانند.» (147- 148).
5 نصرآبادی به تناسب، از برخی از مدارس اصفهان هم یاد كرده است. مهم‌ترین آن‌ها كه وی در چند مورد از آن سخن گفته، مدرسه جده شاه عباس ثانی (1052- 1077) است كه متولی آن آقا حسین خوانساری بوده و درس وی و فرزندش آقا جمال در همان جا برگزار می‌شده است. (152) وی از این مدرسه با عنوان «مدرسه نواب علیه والده اشرف» یاد كرده است (195، 537). این باید مدرسه جده بزرگ باشد. یعنی مدرسه‌ای كه بزرگ است. از آن با عنوان مدرسه والده شاه صفی (1038- 1052) هم یاد شده است. (537- 538)
از چندین مدرسه دیگر هم یاد شده است. مدرسه قطبیه (175) كه تدریس در آن به عهده میرزا باقر فرزند زین العابدین تبریزی بوده است. مدرسه خواجه محبّت كه محمد داود تویسركانی در آن حجره داشته است (201). مدرسه نقاشان (204) كه در تختگاه
______________________________
(1). محسن تأثیر تبریزی، دیوان، صص 102- 103
ص: 765
هارون ولایت بوده و درویش یوسف كشمیری در آن مقیم بوده، بعدا كه خانه‌ای به دست آورده از مدرسه رفته است. از مشهورترین مدارس دوره صفوی، مدرسه شیخ لطف الله در كنار مسجد شیخ لطف الله بوده كه اكنون اثری از آن نیست. نصرآبادی نوشته است كه «ملا عشرتی گیلانی در فن حكمت سعی بسیار نموده، مدتی در مدرسه شیخ لطف الله به تحصیل مشغول بود.» (204) مولانا رجب علی تبریزی هم «مدتی قبل از این در مدرسه ملا شیخ لطف الله به درس و افاده مشغول بود و باب آگاهی بر روی خاص و عام می‌گشود.» (154).
مدرسه دیگر، مدرسه ساروتقی، اعتماد الدوله بزرگ دوره صفوی است. نصر آبادی نوشته است: بهزاد بیك «در مدرسه ساروتقی واقع در محله باغات اصفهان است.» (147).
مدرسه دیگر مدرسه حاج محمد باقر مهابادی است كه ملا محمد امین واصل در آن جا ساكن و به تحصیل مشغول بوده است. (352).
به مناسبت، از برخی از مدارس دیگر اصفهان كه در برخی از نسخ خطی كتابخانه مرعشی از آن‌ها یاد شده، و در حال حاضر بنده از وجود آن‌ها بی‌خبرم، یاد می‌كنم:
مدرسه حكیم الملك (مرعشی، ش 8271)؛ مدرسه شفیعیه (مرعشی، ش 8313)؛ مدرسه باب القصر (مرعشی، ش 8891)؛ مدرسه مرتضویه (مرعشی، ش 8999)؛ (مرعشی، ش 4936)؛ مدرسه باقریه (مرعشی، ش 6597)؛ مدرسه جلالیه (در احمد آباد) (مرعشی، ش 1331)؛ مدرسه سلطانیه (چهارباغ) (مرعشی، ش 5846)؛ مدرسه شیخ لطف الله (مرعشی، ش 5214، 1969)؛ مدرسه صفویه (مدرسه باباقاسم؛ نك: فهرست نسخ خطی كتابخانه گلپایگانی، ج 1،)، (مرعشی، ش 4272)؛ مدرسه علی قلی آقا (مرعشی، ش 4162)؛ مدرسه كافوریه اصفهان (مرعشی، ش 4636. درباره آن نك:
فهرست نسخه‌های خطی كتابخانه آستانه حضرت معصومه، ص 15 و گنجینه آثار تاریخی اصفهان، ص 605)؛ مدرسه مباركیه (مرعشی، ش 2548، 6640)؛ مدرسه نواب (مرعشی، ش 2725)؛ مدرسه عبیدیه (مرعشی، ش 7838)؛ مدرسه قرچقای بیك (مرعشی، ش 7316)؛ مدرسه سلیمانیه (مرعشی، ش 5846)؛ مدرسه اصفهان (فهرست گوهرشاد، 1/ 296) مدرسه الماسیه (گوهرشاد 4/ 1851) مدرسه فیضیه جنب میدان نقش جهان اصفهان (گوهرشاد 4/ 1910) مدرسه مریم بیگم (گوهرشاد 4/ 2129) مدرسه امامزاده (گوهرشاد 4/ 2062) مدرسه جعفریه (گوهرشاد 3/ 1601)
6 جامعه آن دوران، جامعه‌ای شیعی است و حساسیت‌های خاص مذهبی خود را دارد و این مسأله، در زندگی اجتماعی و فرهنگی مردم آن دوره، آثاری بر جای گذاشته است. میرزا
ص: 766
شهنشاه كه از سادات بوده زمانی كه به حج رفته «در صفه‌ای از صفه‌های دور خانه كعبه، نام خلفای ثلاث را نوشته و بعد از آن نام امیر المؤمنین علیه السلام را و یای معكوس علی را بر روی اسامی خلفا كشیده». بعد هم یك رباعی درباره این كار خود گفته: (122)
در كعبه نوشته‌اند با خط جلی‌پهلوی سه كس نام علی از دغلی
اما به سر هر سه كشید است قضاخط باطل از یای معكوس علی شعری هم از میر همام درباره چهار خلیفه نقل شده كه جالب است. (146) از ملا میرك خان بلخی یاد كرده كه «توفیق یافته مذهب اثنا عشری اختیار كرده ... چهل سال در اصفهان ساكن بود. پادشاه قدردان، شاه عباس ماضی توجه بسیار به او داشت.» (165). میر عماد خطاط هم كه «خط تعلیق را به مرتبه‌ای رسانده بود كه حمل بر اعجاز می‌توان كرد ... شهرت كاذبی به تسنن كرده؛ از غلوی كه شاه عباس ماضی در محبت امیر المؤمنین علیه السلام داشت، با او عداوت بهم رسانیده، مقصود بیك را گفت: هیچ كس نیست این سنی را بكشد. مقصود بیك به همین گفته در همان شب كه میر به حمام می‌رفت، او را كشت.» (207- 208). شاه عباس، همین كه ملا شرقی قزوینی شعری درباره خرد حمامی كه به سنی مخاطب است، گفت «او را موظف ساخت». (261)؛ یعنی كه مواجب برای او تعیین كرد. متن شعر هم آمده است. حال كه از تغییر مذهب و دین سخن به میان آمد، اشاره كنیم كه گه گاه در كاشان، كسانی از یهودیان، مسلمان می‌شدند. عجالتا یك مورد آن را نصر آبادی آورده است. (310) و حكایت این ماجرا طولانی است.
7 بسیاری از مشاغل آن روزگار را می‌توان در تذكره نصر آبادی دید. تنها به برخی از آن‌ها اشاره می‌كنیم. شال فروشی (426)، سنگ تراشی (415)، گیوه كش (412)، صحافی (423)، كتابفروشی (409)، نقاشی (414)، چوب تراشی (373)، كاسه گری (382)، زركشی (391، 424)، طلاكوبی (313)، اسطرلاب سازی (352)، دلال ذغال و هیمه در میدان كهنه (335، 425)، نقش بندی (324)، پنبه كنی (205)، ساعت سازی (308)، قمچی بافی (تازیانه و شلاق بافی)، (258)، پوستین دوزی (390)، جدول كشی (290)، رنگرزی (423)، آجر تراش (431)، شعر بافی (138)، خیاطی (294: در كارخانه امام قلی خان خیاطی می‌كرده).
شغل‌های فرهنگی هم جدای از قصه‌خوانی و شاهنامه خوانی كه گذشت، یكی معلمی است. درباره شاعری بابا نام ملازمان می‌نویسد: مدتها در محله جماله كله اصفهان معلمی می‌كرد و قریب دویست كس به مكتب او می‌آمدند.» (404). شغل كتابت كتاب‌ها كه همان استنساخ آثار بود، شغلی پررونقی بوده گرچه درباره بهرام بیك آمده كه «در بهار كتابت می‌كند و در زمستان به كسب پوستین دوزی مشغول است»! (390) معلوم می‌شود حداقل
ص: 767
در زمستان شغل پوستین دوزی در آمد بیش‌تری داشته است! نصرآبادی كسانی را یاد می‌كند كه به كتابت، روزگار می‌گذرانیده‌اند (344، 368، 398). كسانی هم به كار كتابت قرآن اشتغال داشته‌اند. (320). نامی از عینك در این كتاب برده شده كه مشابه آن در منابع دیگر مانند دستور شهریاران و نوادر ملا صالح قزوینی هم دیده می‌شود. درباره حكیم ركنای كاشانی می‌نویسد: «گاه در مطالعه رخسار عینك می‌گذاشت.» (215)
8 آگاهی‌هایی نیز درباره برخی از محلات و روستاهای اصفهان وجود دارد. یكی از محلاتی كه شاه عباس پس از آمدن به اصفهان احداث كرد، محله عباس آباد یا كوی تبریزیان «1» در آن‌جا، مهاجرانی را از تبریز اسكان داد كه نصرآبادی مكرر از آن‌ها با عنوان تبارزه عباس آباد یاد می‌كند. درباره ملا عصری تبریزی می‌نویسد: «در وقتی كه تبارزه به اصفهان آمدند، او هم از یزد به اصفهان آمد، در عباس آباد ساكن شد.» (306). این تعبیر كه «از تبارزه عباس آباد است» درباره بسیاری از افراد آمده است. (310، 388، 391، 401، 125). جالب آن كه بسیاری از این افراد زرگر بوده و شغلشان زركشی است. درباره میرزا باقر تبریزی هم نوشته است: «تقسیم گندم و گوسفند تبارزه به طریقی كه با جد مرحومش بوده، الحال با اوست.» (175) عباس آباد قاضی مخصوص به خود داشته است. (430). در باره حسین چلبی هم نوشته است: «از اكابر تبریز بوده، عباس آباد اصفهان كه نمونه بهشت است، از وجود او صفا پذیر بود.» (118). ملا رجب علی عالم معروف هم در عباس آباد سكنا داشته جز آن كه شاه عباس ثانی از ارادتی كه به او داشت در شمس آباد كه بیرون حصار اصفهان است، خانه‌ای برای او خریده است (154).
درباره ورنوسفادران كه از قرای اصفهان بوده، اشارات چندی دارد. از جمله درباره مولانا عبد الحق نوشته است: «از قریه ورنوسفادران من اعمال اصفهان است كه وسعت آن قریه به مرتبه‌ای است كه دویست دكان پنبه كنی دارد.» (205). ملا محمد شریف هم ورنوسفادرانی و از شاگردان هان مولانا عبد الحق است (415). و همچنین مولانا محمد باقر (417). درباره شاعری دیگر نوشته است: «قبل از حالت تحریر، كوفتی بهم رسانیده، یاران كه به او مربوط بودند او را برای معالجه به بیمارستان ورنوسفادران بردند. معالجه مفید نیفتاد، فوت شد، در آن جا مدفون است.» (323). فروشان از محلات ورنوسفادران است (338).
درباره نجف آباد هم سخنی شنیدنی دارد. در شرح حال آقا علی از كدخدازادگان اصفهان نوشته است: «از مصاحبان و مخصوصان میرزا جلال شهرستانی بود. بعد از فوت مشار الیه به نجف آباد بهشت بنیاد كه احداث كرده پادشاه آگاه شاه عباس ماضی و وقف
______________________________
(1). بنگرید: شاردن، سفرنامه، ج 4، ص 1547
ص: 768
نجف اشرف است، سكنا كرد.» (135).
9 آگاهی‌های چندی هم درباره مساجد و مقابر امامزادگان دارد. از جمله درباره خطاطان مسجد جامع عباسی و مسجد شیخ لطف الله نوشته است: «ملا عبد الباقی اصلش از تبریز است ... خط ثلث او خط نسخ بر خطوط استادان كشیده؛ شاه عباس ماضی ... او را به اصفهان آورده كتابه كمر بزرگ و صفّه رو به قبله و طاق در مسجد به خط اوست.» (207).
نفر دیگر «مولانا علی رضا» است. درباره او نوشته است: «آن هم تبریزی است اگر چه فضیلت او به مولانا عبد الباقی نمی‌رسید ... كتابه در مسجد مشهور به مسجد شیخ لطف الله و كمر صفه در مسجد جامع عباسی خط اوست و به طاقهای روی بازار خفافان و حلاجان واقع به در مسجد شیخ لطف الله، دو رباعی به خط نسخ تعلیق نوشته و خوب نوشته: (207)
تا خانه نشین شدی تو ای در خوشاب‌پیوسته مراست از غمت دیده پر آب
من خانه دل خراب كردم ز غمت‌تو خانه نشین شدی و من خانه خراب نصرآبادی درباره «استاد علی اكبر معمارباشی اصفهانی» نوشته است: «مسجد جامع كبیر واقع در میدان نقش جهان، به معماری او به اتمام رسید». (138). حاج شاه باقر كاشانی هم «آب انباری در محله پشت مشهد كاشان ساخت كه حوض كوثر و بركه تسنیم از آن در عرق خجلت نشسته و اكثر مردم كاشان از آن بركه با بركت فیص می‌برند.» (138)
نصرآبادی از مزار برخی از امامزادگان و متولیان آن‌ها هم سخن گفته است. از جمله مزار شاه رضا در قمشه (277)، مزار امامزاده قیس علی در گندمان اصفهان (342)، امامزاده سهل علی (97)، امامزاده زین العابدین (102، 122)، خاك فرج قم (365)، مزار بابا ركن الدین (404)،
10 قهوه‌خانه از پدیده‌های جالب دوره صفوی است. اولا از آن روی كه محلی است برای خوردن قهوه و سایر نوشیدنی‌ها! ثانیا از آن روی كه محفلی است برای حضور ادبا و شعرا و دراویش و احیانا قصه خوانان و شاهنامه خوانان. بنا بر این مركزی ادبی هم باید تلقی شود. در سراسر تذكره، از قهوه‌خانه و حضور شعرا و دراویش در آن یاد شده حتی از آمدن شاه عباس به قهوه‌خانه؛ ملا شكوهی «روزی به اتفاق میر آگهی در قهوه‌خانه عرب كه پسران زلف دار در آن‌جا می‌بودند، نشسته بود كه شاه عباس ماضی به قهوه‌خانه می‌آید.» (239).
میر همام «مرد درویش فقیری است. تاجی به سر می‌گذارد و گاهی به قهوه‌خانه می‌آید» (146).
قهوه‌خانه، می‌توانسته محلی هم برای فاسقان باشد، چرا كه گاه امردان نوباوه به خدمت در آن مشغول می‌شدند. هر چند در دوره‌هایی، سخت با این اقدام مخالفت شده است. ترابا نقل می‌كرد كه «مدتی به مقتضای سن به هرزه‌گری میل نموده. روزی در قهوه‌خانه نشسته
ص: 769
بودم كه مرحوم میر عماد ... از در قهوه‌خانه گذشت. به خاطر فقیر رسید كه اگر میر صفای باطن دارد به قهوه‌خانه می‌آید. با این كه چند قدم رفته بود، برگشته به قهوه‌خانه آمده قهوه‌ای خورد و برخاسته گفت كه در خانه ما هم اینها می‌باشد. فقیر متنبّه شده، روز دیگر به منزل ایشان رفته ...» (208). ملا غروری «عمرش به هشتاد رسید، كمال زنده دلی داشت ...
در اواخر به اصفهان فروكش كرده، در قهوه‌خانه ساكن بود. یاران اهل معنا جهت ادارك صحبت او به قهوه‌خانه می‌آمدند.» (290).
ملا قسمت مشهدی «بی‌تحمل و تندخو بود، چنانچه ملك حیدر برادر ملك حمزه سیستانی كه به زاغی قهوه‌چی عاشق بود، در قهوه‌خانه غزلی با ملا قسمت طرح می‌كند و بر سر معنای شعری كه ملا قسمت غلط فهمیده بود فساد عظیمی در قهوه‌خانه شد، نزدیك بود كه خونی واقع شود. آن روز كمینه سعی بسیار در اطفاء آتش فساد كرد و ملا قسمت عصر آن روز بیمار شد. روز دیگر فوت شد.» (313). نصر آبادی «الفتی» را در «قهوه‌خانه جنب دار الشفاء قیصریه اصفهان» ملاقات كرده است (326). رشیدا «در بدو حال پیاله‌كش بود و تعشقی پیش پسر قهوه‌چی طوفان نام داشت، از بابا فراش قهوه‌چی رنجیده قطعه‌ای در هجو او گفته» (388). محمد صالح اصفهانی در اوایل رنگرزی می‌كرده، میل به محمدرضای پسر حاجی یوسف قهوه‌چی بهم رسانیده، ترك رنگرزی كرده، به علت محبت، شاگردی بابای قهوه‌چی را اختیار كرده در كمال آزار می‌گذرانید. (423)
علیخان آجر تراش «از كسب خود مدارا می‌كرد و منّت از كسی نمی‌كشید. در قهوه‌خانه به سبب صحبت یاران، موزون (یعنی شاعر) شده.» (431). نصر آبادی درباره خودش هم گوید كه «چند سال دیگر به قهوه‌خانه به خدمت دوستان سابق و لا حق عشرت گزین بود» (463). وی درباره بابا حسینی قزوینی هم نوشته است كه «اكثر اوقات در قهوه‌خانه درویش دلاك می‌نشت و با یاران به علت خوش حرفی و مجلس آرائی ربط داشته». (140)
11 لطیفه‌های زیبایی هم در كتاب آمده كه مرور بر چند تایی از آن‌ها بی‌تناسب نیست.
* میر شرب فرزند میر حسین مشهور به شیشه‌گر از سادات قمی است ... وقتی میر حسین- پدر میر شرف- به خدمت شاه عباس ماضی وارد شده و تعریف میر شرف می‌كرده كه: طالب علم صالحی است و از مغیرات حلال هم نچشیده و بند زیر جامه‌اش به حلال هم وانشده، شاه می‌فرماید كه مگو پسری دارم، بگو كره خری دارم. (310)
* یوسفا خوانساری بود ... حرف اوست: تا پول را سكه زده‌اند من روی پول را ندیده‌ام. دیگر می‌گفت كه: آرزوی من این است كه یكبار به حمام روم و بعد از بیرون آمدن به استاد به گویم: استاد امانتی مرا بیاور! ... نقل می‌كرد كه، روزی در كمال كثافت لباس، به
ص: 770
خاتونی مقطع برخوردم. این مصرع را خواندم: «یار با ما بی‌وفایی می‌كند». خاتون به وضع من نگاه كرد و گفت: خوب می‌كند كه تو پلشت قحبه خواهری بوده‌ای. (321)
* سگ لوند ... خوش حرف و شوخ بود، چنانچه در خدمت شاه عباس ماضی اعتبار داشت ... روزی عیسی خان قورچی باشی از در خانه او می‌گذشته، سگ لوند تكلیف می‌كند؛ پایین آمده، ساعتی به در خانه می‌نشیند. سگی به در خانه لو خوابیده بود. عیسی خان می‌گوید كه ایشان به در خانه شما چه منصب دارد؟ سگ لو می‌گوید كه: قورچی باشی ماست. (431)
* بابا حسینی، قزوینی است؛ مدتی بابای حیدری خانه بوده ... مشهور است كه: خاتون صاحب حسنی را به علت حركت ناشایست، حاكم فرموده بود كه از مناره بلندی بیندازند.
مشار الیه به پیش داروغه رفته التماس می‌كرد كه، زن مرا به جای او سیاست كنید و او را به من بدهید. بعد از این واقع زنش می‌گفته كه، مرا رسوا كردی؛ هر كس مرا می‌بیند این را نقل می‌كند. در جواب می‌گفته كه، بد كردم كه سرشناست كردم. گاهی شعری می‌گفته. شعرش این است: (140)
گریه در چشم هر كه بیدار است‌عرق انفعال دیدار است * میر حسن در محل امامزاده اسماعیل عطار است ... از لطیفه‌های اوست: مثنوی گفته موسوم به خروسیه. در آن مثنوی این بیت گفته: «یكی كره خر بود خرزاده‌ای». شخصی اعتراض كرده كه، با وجود «كره خر» خرزاده چیست؟ در جواب گفته كه، تا خر كره‌های آدمی‌زاده بیرون روند. (142)
* هنگامی كه جرفادقان (گلپایگان) را به تیول حسین قلی خان دادند، ملازمی داشته به «آدم خوار» مشهور، او را حاكم آن جا كرد. كسی در مجلس بندگان علامی آقا حسین (خوانساری) نقل می‌كرد كه، شخصی آدمی‌خوار نام داروغه جرفادقان شده. ایشان فرمودند: از گرسنگی خواهد مرد!
* یوسفی جرفادقانی كمال قدرت را داشته ... مشهور است كه ملا شانی را آن پادشاه (شاه عباس ماضی) دیندار به زر كشید. ملا یوسفی به این طمع قصیده‌ای گفته در روزی فرصت خواندن یافت كه شاه در طویله خاصه بود. پادشاه فرمود: روزی كه ملا شانی شعر خواند، ما در خزانه بودیم، او را به زر كشیدیم. تو به طویله آمده‌ای، با تو باید چه كرد؟
این بود نگاهی كوتاه به تذكره نصر آبادی. مطلب را با شعری از صائب كه از دوستان نزدیك نصر آبادی بوده و اخبار زیادی از وی در این كتاب نقل كرده، خاتمه می‌دهیم: (145)
كسی كه می‌نهد از حدّ خود قدم بیرون‌كبوتری است كه می‌آید از حرم بیرون
ص: 771

19 آگاهی‌های اجتماعی و تاریخی در آثار سید نعمت الله جزائری‌

درآمد بحث‌

گردآوری اطلاعات اجتماعی و تاریخی از كتاب‌های غیر تاریخی، می‌تواند در روشن كردن ابعاد ناشناخته تاریخ كشور ما بسیار سودمند باشد. بیش‌تر كتاب‌های تاریخی عهد صفوی كه توسط مؤلفان ایرانی به نگارش در آمده، موضوع بحث خود را جنگها و درگیریها و در نهایت عزل و نصب برخی از امیران و فرمانداران قرار داد و بدین ترتیب اطلاعات اجتماعی قابل ملاحظه‌ای را ثبت نكرده‌اند. این در حالی است كه نویسندگان سفرنامه‌های خارجی، به عكس عمل كرده و این گونه اطلاعات اجتماعی را كه در شناخت وضعیت آن دوره بسیار مؤثر و كارساز است (البته از دیدگاه خود) ثبت كرده‌اند.
ضرورت فراهم كردن این اطلاعات از منابع خودی، كاملا روشن بوده و باید تا جستجو و كاوش بسیار در آثار اعتقادی، فقهی، اخلاقی و حكایات و غیره گرد آوری گردد. روشن است كه همه مؤلفان این گروه از كتاب‌ها، روحیه ثبت این گونه مطالب را نداشته و در كتاب خود به دنبال موضوع خاصی بوده‌اند، در برابر، كسانی از آن‌ها به مناسبت، در ارائه این گونه اخبار همّت كرده و نكاتی از زندگی خود یا دیگران، و یا محیط اجتماعی و فرهنگی خود را ارائه داده‌اند. سید نعمت اللّه جزایری «1» (1050- 1112 ق) یكی از این افراد است كه در بیش‌تر آثار خود، این منش و روش را رعایت كرده است. «2» مهم‌ترین اثر وی الانوار النعمانیة اوست كه در بخش‌های مختلف آن، این قبیل اطلاعات فراوان آمده است. نوشته حاضر بیش‌تر بر پایه كتاب مسكّن الشجون فی حكم الفرار من الطاعون او است كه به زبان عربی نگاشته شده و تاكنون به چاپ نرسیده است. این اثر همانگونه كه از نامش آشكار است، درباره بیماری طاعون و حكم فرار از آن بحث كرده؛ موضوعی كه از همان دهه دوم قرن
______________________________
(1). درباره او بنگرید به: جزایری، سید محمد، نابغه فقه و حدیث، قم، مجمع الفكر الاسلامی، 1418 ق.
(2). این نوشتار در اصل بر پایه كتاب «مسكّن الشجون» سید نعمة الله جزایری نوشته شده و اطلاعات دیگری از «المقامات» «الانوار النعمانیة» و «زهر الربیع» به آن ضمیمه شده است.
ص: 772
نخست هجرت، یا به عبارتی سال 18 هجری، همواره مطرح بوده است. علت نگارش این اثر، طاعونی بوده است كه اندكی پیش از تألیف كتاب، بخش عمده‌ای از آسیای صغیر، عراق عرب و جنوب ایران را فراگرفته بوده است. كتاب مزبور در پنج باب تنظیم شده: باب اول درباره مرگ و عجایت آن؛ باب دوم درباره اسباب طاعون؛ باب سوم درباره حكم فقهی فرار از آن؛ باب چهارم درباره اجل؛ و باب پنجم درباره وظیفه علما و حكام در قبال این گونه بلایا.
نسخه‌ای كه ما از آن بهره گرفتیم به شماره 3442 و در 139 برگ در كتابخانه آیة اللّه مرعشی موجود است. پنج باب یاد شده تا برگ 47، خاتمه یافته و پس از آن، ذیل هر فصلی، مطالب متفرقه‌ای كه گاه با مرگ و مرض نیز ارتباط دارد، عرضه شده است. آنچه ما در جستجوی آن هستیم، مطالب كتاب از زاویه موضوع اصلی آن نیست؛ بلكه آگاهیهای اجتماعی و تاریخی آن است كه برخی از آن‌ها، به یقین، در هیچ مصدر و مأخذ دیگری یافت نمی‌شود؛ ما علاوه بر نقل مطالب این كتاب، آنچه را كه مؤلف در برخی از آثار دیگر خود در این زمینه آورده، به اجمال گزارش خواهیم كرد.
وی درباره هر موضوع، روایات چندی را ارائه كرده؛ گاه از دید علمی نیز مطالبی را آورده؛ و در نهایت برخی از شواهد تاریخی كه متناسب با موضوع است عرضه می‌كند.

قلندران و صوفیان‌

سید جزایری به نقل تحلیل فلسفی از اجتماع، به نقل از میر فندرسكی پرداخته است.
میر فندرسكی، جامعه را به انسان تشبیه كرده و گفته است كه موقعیت حكّام در آن، به منزله سر می‌باشد. علما، به منزله قلب و سایر مردم از اهل حرفه‌ها و صنایع، هر یك حكم عضوی از اعضای این انسان را دارند. در این میان، جایگاه «قلندران» بسان موهایی است كه در زیر بغل و شرمگاه می‌روید و جز ضرر و زیان برای انسان حاصلی ندارند؛ طبعا اگر در ازاله آن‌ها دیر اقدام شود، آزار و اذیت آن‌ها بیش‌تر می‌شود. «1» نماز قلندران نیز ضرب المثل
______________________________
(1). این عبارت در رساله «صناعیه» میر فندرسكی آمده است: قلندران و عالم گردان و تن آسایان كه هیچ كار نكنند و به منزله موی بغل و زهار باشند و بی‌قدر و عزّت، و گاه باشد كه در بعضی شرایع و ازمان، قتل و قطع ایشان واجب شود به منزله ستردن موی (به نقل از نسخه 1498 رساله صناعیه در كتابخانه آیة اللّه مرعشی برگ 23 ر). جزایری نظیر همین را از میر فندرسكی (بدون اشاره به اسم او یا نام رساله او) در الانوار النعمانیه (ج 2، ص 309) ضمن بحثی از «قلندریه» آورده است. در آن جا آمده است: این قلندران مدحی از علی علیه السلام یا یكی دیگر از ائمه علیهم السلام را حفظ كرده، آن را می‌خوانند و بدین وسیله تكدّی می‌كنند. و با اشاره به این كه آن‌ها نماز نمی‌خوانند فصلی از روایات مربوط به تارك الصلاة را آورده است. در زهر الربیع (ص 181) نیز می‌گوید: قلندری (در مقام تكدّی) از ثروتمندی خواست تا به عدد پیغمبران به او درهم دهد. او گفت: تنها به عدد پیغمبرانی كه آن قلندر نام او را بداند، چنین خواهد كرد. قلندر شروع به شمارش كرد و گفت: آدم، فرعون، نمرود، عاد، شداد. فرد ثروتمند اعتراض كرد كه
ص: 773
است؛ بدین عبارت كه تاكنون «نماز یك قلندر به آسمان نرفته است». در خوردن، تا حد «مرگ» می‌خورند و در گذرگاه‌ها تكدّی می‌كنند، در فسق و شرب خمر و لواط از حد می‌گذرند و حشیش هم از لوازم وجودی آن‌هاست. آنان از فرق صوفیه به شمار می‌آیند و تازه بهترین این فرقه آن‌هایند! چرا كه در عبادات تصنّعی به خرج نداده و با «طاعات» خود كسی را به دام نمی‌اندازند؛ در حالی كه اهل عبادات و اذكار و رقص از صوفیان، ضررشان بر مسلمانان بیش‌تر است؛ چرا كه عوام مردم در كار مذهب، فریب آنان را می‌خوردند، زیرا غنا و رقص در میان آن‌ها، و نیز حضور نوجوانان نیكو صورت، مردم را به سوی آنان می‌كشد. مصنف گوید كه ما گزارشی از احوال آن‌ها در شرح بر تهذیب «1» آورده‌ایم (برگ 20).
با این كه جزایری تمایل عرفانی خود را در چند اثر خویش ظاهر ساخته؛ اما در ردّ بر صوفیه مطالب فراوانی دارد. وی در یك مورد اظهار می‌دارد كه آنچه ما از اعمال و مراقبت‌های صوفیان در اذكار و نماز مشاهده كردیم، حكایت از آن داشت كه آنان، صرفا به هدف جلب توجه مردم و از روی انگیزه‌های دنیا گرایانه دست به چنین اعمالی می‌زنند. «2»
وی همچنین در الانوار النعمانیة فصلی را تحت عنوان «ظلمة فی احوال الصوفیة» اختصاص داده است. او با اشاره به سابقه آنان، به صوفیه زمان خود اشاره دارد؛ و از تمایل برخی از علمای شیعه به صوفیه یاد كرده و این كه چگونه تحت تأثیر برخی از صوفیه كه غنای محرّم را تنها غنای مربوط به مجالس فسق و فجور دانسته‌اند، به حلیت برخی از انواع غنا فتوا داده‌اند. طبعا این امور، اسباب جذب مردمی می‌شود كه اهل تساهل هستند. او با اشاره به نقلی از علامه حلّی (در كتاب كشف الحق و نهج الصدق) كه خود صوفیانی را در مشهد امام حسین علیه السلام دیده كه نماز نخواندند، می‌گوید: یكی از مشكلات آن‌ها اختراع عبادات و اذكاری است كه در شرع وارد نشده است. وی از عالمی شیعی اما صوفی زمان خود یاد می‌كند كه بر روی منبر گفته است كه وی كتب اربعه (تهذیب، كافی، استبصار، كتاب من لا یحضره الفقیه) را می‌نوشته و بر استاد قرائت می‌كرده؛ اما وقتی فایده‌ای در آن‌ها ندیده، آن‌ها را به یك درهم فروخته و یك درهم را نیز به آب انداخته است. جزایری می‌گوید كه وی با یارانش در مشهد الرضا علیه السلام شاهد ذكر جلی همراه با غنا و رقص و جز آن بود كه ناگهان سر یكی از آن‌ها به سنگ قبر خورده و خون جاری شده؛ وقتی در صدد پاك كردن
______________________________
اینها پیغمبر نیستند. قلندر گفت: یا للعجب! اینها ادّعای ربوبیت كردند و مردم آن‌ها را تصدیق كردند؛ تو آن‌ها را به پیغمبری هم قبول نداری! ایضا در زهر الربیع (ص 250) حكایت دیگری از یكی از صوفیان معاصر خود در اصفهان آورده است. گفتنی است كه قلندران در كنار تبرائیان در روزگار شاه اسماعیل و شاه طهماسب، نقش مهمی در تبلیغات خیابانی برای رواج تشیع در ایران داشتند.
(1). نام یكی از دو شرح او بر تهذیب «غایة المرام فی شرح تهذیب الأحكام» می‌باشد.
(2). جزائری، الانوار النعمانیة، ج 2، ص 172
ص: 774
سنگ بر آمدند، شیخ آن‌ها گفت: این «دم عشاق» است و پاك می‌باشد. جزایری از صوفی دیگری در شیراز یاد می‌كند كه هر شب بر سر قبر احمد بن موسی علیه السلام می‌آمده و ذكر می‌گفته؛ او تأهل اختیار نكرده؛ اما غلمانی چند نزد او بوده‌اند؛ به تدریج معلوم شده است كه آن‌ها گروهی شده، داعیه الوهیت داشته، یكی خدا، دیگری پیغمبر و ... و قصد خروج داشته‌اند. حاكم وقت شیراز، آنان را دستگیر كرده، به قتل رساند. جزایری می‌گوید: من خود ناظر و شاهد این ماجرا بودم؛ زمانی كه خواستند رئیس آنان را بكشند، خواهرش بر بام ایستاده و می‌خندید. وقتی علت را پرسیدند گفت كه، برادر من مرد مسنی است. وقتی او را كشتید، پس از چهل روز به صورت جوانی با صورتی نیكو ظاهر می‌شود. بدین ترتیب معلوم شد، آنان قایل به تناسخ هستند. «1»
جزایری می‌گوید كه ما در شیراز مسائل و وقایع عجیب و غریب را از آنان مشاهده كردیم كه جز با مذهب زنادقه و ملاحده سازگاری نداشت. «2» وی فصل مشبعی در رد بر غزالی و محیی الدین عربی آورده است. همچنین از عادت عزب ماندن آنان، چله نشینی و تحریم محللات شرعی كه به بهانه تصفیه قلب انجام می‌دهند، به شدّت انتقاد كرده است، «3» و روایت چندی در افكار صوفیه و توجیهاتی نسبت به آنچه به امثال ابوذر و سلمان منسوب است، آورده است. «4» جزایری كلماتی نیز از فیض كاشانی در رد بر صوفیه آورده، «5» و درباره برخی از اعمال خارق العاده آنان، علاوه بر توجیه مذهبی، به اعمال كفّار هندی اشاره می‌كند كه خود در دهه هفتاد قرن یازدهم هجری، در اصفهان ناظر آن‌ها بوده، «6» و بهترین كار آن‌ها ورود در آتش بوده است. «7» وی از شیعیانی یاد می‌كند كه در زمان وی، داخل در آتش می‌شده‌اند. «8»
به هر روی، از نگاه او تصوّف (واقعی) در پوشیدن لباس پشمینه و دوری از البسه فاخره و خوردن نان جو و ترك نعمت‌های الهی نیست؛ تصوف عمل به دستورات شریعت و ترك شبهات است. وی در این باره، از مقدس اردبیلی رحمة الله علیه مثال می‌زند كه وقتی مال
______________________________
(1). جزائری، الانوار، ج 2، صص 277- 284. وی خلاصه این قصّه را در المقامات (نسخه 3496 مرعشی) برگ 384 آورده است.
(2). همان، ج 2، ص 284
(3). همان، ج 2، ص 286
(4). همان، ج 2 صص 287- 290
(5). همان، ج 2 ص 292؛ جزایری، زهر الربیع ص 206
(6). بنگرید: جزائری، زهر الربیع، ص 414 درباره مرتاض‌های هندی كه در اصفهان بوده‌اند.
(7). جزائری، الانوار، ج 2 ص 296
(8). همان، ج 2 ص 300؛ وی منكر كرامات نبوده و در المقامات (نسخه 3496 مرعشی) برگ 393- پ نمونه‌هایی از برخی از عباد شیراز و نیز از یكی از اجداد صالح خود نقل می‌كند.
ص: 775
سواری را برای رفتن از نجف به كاظمین اجاره می‌كرد و در بازگشت نامه‌ای به او می‌سپردند تا به كسی بدهد، سوار نمی‌شد، چرا كه می‌گفت صاحب این حیوان، اجازه حمل این نامه را به من نداده است. «1» وی نمونه‌های دیگری از زهد مقدس اردبیلی را یاد كرده است. همچنین از نامه وی به شاه طهماسب و شاه عباس (كه در این دومی تردید وجود دارد) در كتاب مقامات یاد كرده است. «2» البته بر اساس روایاتی كه وارد شده، پوشیدن لباس خشن و خوردن غذاهای نامأنوس و خشك، برای كسی كه در خود، خودبینی و نخوت می‌بیند، مستحب است. «3» وی در جای دیگری، صوفیه را به دلیل اعتقاد به وحدت وجود تكفیر كرده است. «4» جزائری در زهر الربیع نیز از صوفیان و قلندران زمان خود حكایات و مطالبی نقل كرده است. «5» وی اشاره به این نكته دارد كه علما از تحصیل نزد عالمان متمایل به تصوف نهی می‌كرده‌اند. «6»

درباره طیره‌

سیّد جزائری اظهار می‌دارد كه مردم هر عصری، به چیزی تطیّر می‌كنند؛ برخی به دیدن كسی كه یك چشم او نابیناست، آن هم در نگاه اول و در روز؛ به ویژه اگر در تلاش برای كاری باشند. برخی تطیّر به افرادی می‌كنند كه اسامی زشتی دارند؛ كسانی تطیّر به افراد خوش صورت می‌كنند؛ برخی به كسانی كه لباس سیاه می‌پوشند؛ و برخی به كسانی كه لباس سفید می‌پوشند؛ اما در مورد كلاغ ناعق، از قدیم الایام مردم آن را شوم تلقی می‌كرده‌اند. سید نعمت اللّه از یكی از شیوخ محدث خویش نقل كرده است كه وی وقتی قصد پوشیدن لباس نوی را داشت، تحقیق می‌كرد تا ساعت نحس را نزد منجمان بشناسد و بر خلاف رأی آنان، و درست در همان ساعت به اصطلاح نحس، لباس نو را می‌پوشید. «7» اظهار نظر سید نعمت اللّه این است كه آن‌ها كه اهل تطیّر هستند، همیشه ضرر می‌كنند (مسكن: برگ 30). وی اطلاعات دیگری درباره طیره و انواع و اقسام آن در زمان خود را در كتاب مقامات «8» آورده است.
______________________________
(1). همان، ج 2، صص 301- 302
(2). جزایری، مقامات (نسخه 3496 مرعشی) برگ 170- ر.
(3). جزایری، الانوار، ج 2، ص 306
(4). همان، ج 3، ص 171
(5). جزائری، زهر الربیع، صص 131، 234، 286- 287، 401، 402، 523
(6). همان، ص 445
(7). بنگرید، جزایری، الانوار، ج 1، ص 198
(8). جزایری، المقامات، نسخه 3396 مرعشی، برگ 170.
ص: 776

شیوع طاعون در عصر وی‌

در سال 1102 طاعون در بلاد روم، یعنی در استانبول و شامات شایع شد. طاعون از آن‌جا به بغداد و مشاهد معظمه رفته و ساكنان فرات را نیز فراگرفت؛ پس از آن به بصره و از آن‌جا به هویزه و دورق رسید. این طاعون، بویژه سبب شد تا در هویزه و دورق تعداد زیادی از علما و صلحا و زهاد و عبّاد تلف شده و مدارس و مساجد خالی شود. «1» در آن زمان، علم و دانش، نوحه‌گر آنان شد و نماز بر فقدانشان گریست. سید نعمت اللّه آن سال را «عام الحزن» می‌نامد، مانند همان نامی كه رسول خدا صلی الله علیه و آله برای سال وفات ابو طالب و خدیجه علیهما السلام- سال دهم بعثت- برگزید. و نیز آن را سال تناثر النجوم می‌نامد، نام سال 329 كه مرحوم كلینی و جماعت دیگری از علما، در آن در گذشتند.
وی شرحی در منافع وجودی علما در جامعه و نقش آن‌ها در جلوگیری از اغوای شیاطین بیان كرده و مقام آنان را برتر از مجاهدان می‌داند (مسكن: برگ 31، 32). وی درباره اسباب شیوع طاعون، مطالبی را بیان می‌كند. به عقیده وی یكی از آن‌ها، لطافت هواست كه زود متعفن می‌شود، نظیر شام. گرچه فسق و فجور نیز سبب دیگری است و البته همین كه در شام، قبور بنی امیه وجود دارد، برای شیوع طاعون كافی است. وی شیوع طاعون در بغداد را نیز به سبب وجود برخی از قبور در آن‌جا دانسته است (برگ 33، 34). در این سال، وبا و طاعون در جزایر میان بصره و بغداد نیز شایع بوده است؛ اما جزائر طرف هویزه، هیچگاه محل وبا و طاعون نبوده است. سید نعمت اللّه می‌افزاید: آن‌جا (جزائر) محل تولد و رشد من بوده و در آن‌جا جز شیعه علی بن ابی طالب علیه السلام نیستند، حتی با وجود حاكمیت دولت‌ها و سلاطین متعدد. آن جا محل عبّاد و زهاد بوده و مردمش نان حلال می‌خورند و از شبهات اجتناب می‌كنند. با این حال، مردمانی قوی و شجاعند و در لشكر سلطان و سپاه آل عثمان، نسبت به لشكریان رومی، نقش فعالتری دارند؛ آن‌ها نسبت به علمای خویش نیز انقیاد كامل دارند.
در بصره نیز طاعون آمد و از نظر سید نعمت اللّه، این امر عجیبی نیست؛ چرا كه پیش از آن نیز سابقه داشته است؛ وی موردی را از وجود طاعون در بصره از ابن جوزی نقل كرده است. به علاوه، از امیر مؤمنان علیه السلام نیز اخباری در خرابی بصره نقل شده است.
مؤلف می‌افزاید كه از بیست سال پیش از این تاریخ، ما خرابی این شهر و خالی شدن آن از سكنه را شاهد بودیم؛ امسال نیز آن‌جا را طاعون فرا گرفته است (برگ 34). وی فصل مشبعی در مذمّت شهر بصره آورده است.
______________________________
(1). جزایری، المقامات (نسخه 3496 مرعشی) برگ 322
ص: 777
یكی دیگر از بلاهای طبیعی كه جزایری بدان اشاره كرده، زلزله دهه هشتاد قرن یازدهم هجری در طوس است كه هزاران نفر در آن كشته شدند. همینطور در شیروان نیز زلزله‌ای رخ داد كه برخی از روستاها از جای خود به مكان‌های دیگری حركت كرد. ایضا در سال 1089، كه سال تألیف كتاب انوار النعمانیه است، در بلاد طبرستان زلزله‌ای رخ داد! «1»

درباره هویزه‌

اما درباره هویزه؛ وی اظهار می‌دارد كه تاكنون نشنیده است كه قبل از این طاعون در هویزه آمده باشد، اما این بار از طریق بصره در این دیار نیز شایع شده، چرا كه برخی از بیماران به آن‌جا آمده‌اند. وی اظهار می‌دارد كه اكثریت مردم هویزه شیعه بوده و در این اعتقاد خویش راسخ‌اند. گر چه تاكنون تعدیل شده و پیش از این از اهل غلو- غلات- بوده‌اند. اما با این حال، هنوز نیز در صحبت‌های آن‌ها شواهدی از آن عقاید وجود دارد؛ مثلا به یكدیگر می‌گوید «علیّ یطول عمرك و علیّ یشفیك و علی یرزقك» این جملات كه هنوز نیز بقایای آن باقی مانده، بلا شك مظهر غلوّ است.
مردم هویزه علاقه‌مند به شعر و ادب هستند، به علم صرف و نحو نیز علاقه زیادی دارند، با این حال روحیه غالب، روحیه فتوّت و شجاعت است و بیش‌تر آنان از شجاعان هستند. [از این رو] فتنه نیز در آن‌جا فراوان رخ می‌دهد؛ چرا كه رعیت آن از اعراب بادیه نشین هستند كه به جنگ و درگیری خو گرفته‌اند (مسكن برگ 36). این فتنه‌ها بیش‌تر در وقت به دست آمدن حاصل زراعت پیش می‌آید و انگیزه آن نهب و غارت است. بیش‌تر اعراب آن ناحیه از اهل سنّت بوده‌اند؛ اما به بركت امیران و حاكمان، جز عده قلیلی، بقیه شیعه شده‌اند. وی اختلاف و نفاق و شقاق میان مردم هویزه را بسیار شدید می‌داند.

سید علی خان حاكم هویزه‌

به عقیده جزایری، بهترین حاكم هویزه سید علی خان (م 1088) مردی عالم و فاضل و صاحب محاسن و مكارم اخلاقی بوده است. او می‌گوید كه ما بعد از واقعه عساكر سلطان محمد با اهل هویزه، در تستر- شوشتر- بودیم، او حاكم هویزه و بیش‌تر بلاد عرب بود و نسبت به ما محبت زیادی داشته و با من مكاتبات و مراسلاتی داشت. در نامه‌ای برای من اشعاری را نوشت كه صاحب بن عباد به برخی از دوستانش نوشته بود:
یا أخا بشّرنا تأخّرت عنّاقد أسأنا ببعد عهدك ظنّا او شعر نیز می‌گفت. در مجلس او، جز علم حدیث و تفسیر و علوم ادب و محاسن شعر و
______________________________
(1). جزایری، الانوار، ج 1، ص 340
ص: 778
برخی امور سلطانی، چیز دیگری نبود. وی چند كتاب نیز تألیف كرده است كه از آن جمله است: النور المبین، خیر المقال و منتخب التفسیر كه آخرین كتابش بوده است (برگ 37).
شرحی از مؤلفات سید علی خان را آقا بزرگ آورده است. «1» جزایری در الانوار النعمانیة نیز از سید علی خان ستایش كرده و با توجه به علاقه وی به علم و دانش می‌گوید: در زمان حكومت او كه ما تازه به تحصیل مشغول شده بودیم، می‌دیدیم كه چگونه غالب مردم اهل عبادت و زهد و مطالعه بوده و عموم مردم تابع والی و حاكم خود هستند. «2» او در جای دیگر این كتاب، از سید علی خان و نامه‌ای كه به او نوشته و نیز دیوان شعر او یاد كرده است. «3» افندی در شرح حال جزایری نوشته است كه سید جزایری بهره زیادی از آثار سید علی خان برده است. «4»

نقش علما در جامعه‌

سیّد جزایری درباره وظایف حكام و علما در قبال نزول این گونه بلایا می‌گوید: امور كشور بر محور «علما» و «ولات» است و صلاح و فساد آن‌ها، مملكت را آباد و یا ویران می‌سازد، «علما باید حكم دهند و ولات باید آن را عمل كنند». هر عالمی باید در اقلیم یا شهر و منطقه‌ای بماند و علاوه بر تعلیم دین، نفع و ضرر امور را بر مردم روشن كند. علما وارث انبیاء هستند و باید همانند آنان عمل كنند (مسكن: برگ 46).
چنینی دیدگاهی، گرایش فقهی موجود در فقه سیاسی شیعه را نشان می‌دهد و پایه آن، این است كه حاكم باید تابعیت عالم را داشته باشد. البته سلاطین باید در هر قریه و محلی، فقیه متدیّن را برای تعلیم دین به مردم بگمارند. علما اطبای جامعه هستند و سلاطین «قوام دار المرضی» یعنی اداره كننده و رئیس بیمارستان «5» (برگ 47، 48).
وی در این باره، از مثال طبیب و مریض و بیمارستان و ... در این بحث، نهایت بهره را گرفته است. با این مقدمات، در مورد طاعون می‌گوید: این وظیفه علماست تا با اولین وجود علایم بیماری وبا و طاعون، مردم را هشیار سازند. در مرحله نخست، مردم را توبه و استغفار دهند و بعد از آن، آنان را از ارتكاب معاصی دور كرده، به دادن صدقه و سه روز روزه گرفتن ترغیب كنند. همچنین مردم را اعم از پیرزن و پیرمرد و اطفال و نیز حیوانات را
______________________________
(1). آقا بزرگ، الروضة النضرة صص 395- 396؛ و بنگرید: روضاتی، سید محمد علی، (اصفهان، 1335) جامع الانساب ج 1، صص 137- 138
(2). جزائری، الانوار، ج 3، ص 338
(3). همان، ج 3، ص 170
(4). همان، ج 3، ص 169 پاورقی
(5). درباره نقش علما در طبابت جامعه و لزوم حضور فقیه در همه بلاد نیز بنگرید: همان، ج 3، ص 196
ص: 779
به خارج شهر در محل شریفی ببرند تا به گریه و زاری و دعا بپردازند؛ همراه اینان، باید اغنیا و اشراف و امراء نیز باشند؛ چرا كه خداوند سر آن دارد تا جبّاران را در برابر خود متواضع و خاضع ببیند (برگ 48). نیز وظیفه علما است تا مردم را به نقاط مرتفع ببرند و آب را از سرچشمه مصرف كنند. اگر در جمع شدن آن‌ها ضرری وجود دارد، باید متفرق شوند (برگ 49). البته علمای ما متفقند كه در این موارد، مردم حق فرار دارند و كسی نباید آن‌ها را به دلیل فرارشان متهم به گناه نموده، مانع از رفتنشان شود.
سید نعمت اللّه می‌نویسد: اكنون كه پای سخن به ملوك كشید، مناسب است درباره برخی از احوالات و رفتارهای آنان مطالبی را مطرح كنیم. تقریبا كتاب وی، از این پس از موضوع اصلی خارج می‌شود. وی حكایاتی از خلفا و سلاطین پیشین می‌گوید كه چندان ارزش تاریخی ندارد. همو حكایات و روایاتی در باب تواضع ملوك دارد؛ به دنبال آن می‌افزاید كه شاه عباس اول، آن چنان كه برخی ثقات نقل كرده‌اند، اهل تواضع بوده و اوقاتی را برای دعا با خدای خویش خلوت می‌كرده است (مسكن برگ 51). «1»
این صفحات كتاب وی، رنگ كتاب‌های سیاسة الملوك و سیاست نامه را بخود گرفته و او درباره صفت عدل مطالبی را می‌آورد (تا برگ 56). «2» پس از آن مطالب متفرقه‌ای را آورده كه هر كدام ضمن فصلی آمده است. وی در برابر كسی كه گرفتن ملك و سلطنت و ولایت را دنیا خواهی می‌داند، اظهار می‌كند كه برخی از انبیا، بدین منصب رسیده‌اند كه از جمله آن‌ها رسول خدا صلی الله علیه و آله و امیر مؤمنان علیه السلام است. كسانی از ملوك نیز به دلیل داشتن ولایت به بهشت می‌روند كه از جمله آن‌ها صاحب بن عباد و شاه اسماعیل است كه به عقیده مؤلف روایاتی كه خروج مردی را از قزوین وعده داده‌اند، بر او قابل تطبیق است، «3» غافل از این كه آنان از اردبیل و سپس تبریز برخاستند.
همین طور فرزندان شاه اسماعیل كه دین را قوّت بخشیدند و در منابر، ندای «حی علی خیر العمل» را سر دادند و به شیعیان امنیت بخشیدند (مسكن برگ 68). بنا بر این اگر گرفتن شاهی و دولت در جهت تقرّب الی اللّه و بر پایه عدالت باشد، نباید آن را به عنوان دنیا خواهی مذمّت كرد. وی از برخی دوستانش نقل كرده كه در شام مردی شیعی زندگی می‌كند كه بسیار ثروتمند است و هر ساله مبالغ زیادی صرف می‌كند تا شیعیان را از آزار آل عثمان رهایی بخشد (مسكن: برگ 69).
______________________________
(1). نیز بنگرید: جزائری، الانوار، ج 3، ص 299؛ درباره شاه عباس دو خاطره دیگر در همان، ج 4، ص 149 آمده است.
(2). جزائری در الانوار ج 3، صص 297- 338 فصلی با عنوان «نور فی احوال الملوك و الولاة» آمده است.
(3). بنگرید: جزائری، زهر الربیع، ص 159
ص: 780

قهوه خانه‌ها مدارس شیطان یا قصه خوانان‌

جزائری فصلی را به شنیدن سخنان سخنگویان و ناطقان اختصاص داده و از جمله مطالبی درباره قصه خوانان آورده است. می‌دانیم كه قصه خوانان از قدیم الایام در ایران بوده و در عهد صفوی، كارشان رواج فراوان داشته است؛ البته علما مخالفت‌هایی با آنان داشته‌اند كه ما در مقالی دیگر در همین مجموعه از آن، به تفصیل سخن گفته‌ایم. به عقیده جزایری، اگر كسی به غنا گوش داده، یا سخن قصه خوانان كه در این دوره‌ها رواج دارد و قبل از آن نیز بوده، مثل قصه حمزه و رستم و عنتر و اینها كه همه یا بیش‌تر آن‌ها كذب است، بشنود، گناه كرده و به منزله عبادت شیطان است؛ چرا كه شنیدن حكایات ساختگی، داخل در عبادت شیطان می‌باشد، مگر آن كه برای رفع ملال و بدست آوردن نشاط برای مطالعه و آمادگی برای اطاعت باشد. وی می‌افزاید: تعجب از كسانی است كه متعرض تدوین این قصه‌های دروغ، نظما و نثرا شده، اما وقایع جنگ صفین را با آن كه به هشتاد واقعه عظیم می‌رسد- مخصوصا لیلة الهریر را- تدوین نمی‌كنند.
وی اشاره‌ای به وقایع آن شب كرده و خواستار آن است تا كسانی آن قصص را تدوین كنند؛ او می‌گوید قصص دروغ معمولا در قهوه‌خانه‌ها حكایت می‌شود، جایی كه باید آن‌ها را مدارس شیطان خواند (برگ 70)؛ جزایری در انوار النعمانیه نیز به قصّاص پرداخته است.
او در شمارش معبودهای دروغین، یكی را «قصّاص» می‌داند. بر اساس حدیث من استمع الی قائل فقد عبده، می‌گوید: اگر سخنران از خدا سخن بگوید، مستمع او خدا را عبادت كرده؛ اما اگر از شیطان سخن بگوید، مستمع، شیطان را عبادت كرده است. مقصود از سخن گفتن از شیطان نقل «حكایات دروغ، تمسخر مؤمنان، غیبت آن‌ها و مسائل دیگر» است. او می‌افزاید: آنچه این روزها از این دست قصه‌ها، نظیر قصه رستم و عنتر و حمزه و اشباه اینها شایع شده، مستمع آن‌ها عابد شیطان است.»
وی می‌گوید: اگر كسی گمان می‌كند كه تنها نماز و امثال آن عبادت است، در اشتباه می‌باشد؛ عبادت شیطان نیز، نظیر اتّخاذ احبار و رهبان به منزله اربابی جز خداوند؛ مفهوم دارد. او با اشاره به سیاست قریش درباره قصص قرآنی در نقل داستان، اشاره به اخذ آن‌ها از ایرانیان دارد. كسانی از آن‌ها برای تجارت به بلاد عجم رفته، این قصه‌ها را نظیر قصه عنتر، از آن‌جا گرفتند. قریش به كسانی كه این قصص را برای منحرف كردن مردم نقل می‌كردند، پول می‌پرداختند. «1»
______________________________
(1). جزائری، الانوار، ج 3، صص 64- 65
ص: 781

درباره شوشتر

جزائری طی فصل مستقلی، مطالبی درباره شهر شوشتر كه به گفته او، در قدیم تستر خوانده می‌شده، آورده است. مطلبی از كتاب غرایب البلدان نقل كرده؛ از جمله این كه پیش از اسلام، اسرای رومی به آن‌جا آمده، صنایع در آن‌جا رشد كرده و به نوشته وی، آن سابقه، هم اكنون نیز در تولید دیباج و حریر اثر گذاشته است (مسكّن: برگ 81). وی با اشاره به فتح آن‌جا توسط ابو موسی اشعری، می‌افزاید: خود وی ساكن این شهر بوده و از پل قدیمی آن كه از سنگ‌های عظیم، ستون‌های آهنین با پایه‌های سربی و سنگ‌های بسیار بزرگ بر تیر آهن ساخته شده، آگاهی می‌دهد. جزایری از حاكم دانا و صاحب همّت آن یعنی «فتح علی خان» كه در آبادی شهر كوشش بسیار كرده و ذكر جمیل او همه جا را پر كرده است، یاد می‌كند. وی می‌نویسد: پل تستر طی پانصد سال رو به خرابی نهاده و فتح علی خان، بنای آن را از اساس محكم كرده است. سید جزائری در آغاز بنای ستون‌های آن در عمق آب، همراه حاكم بوده است. ساختمان پل، طی ده سال به اتمام رسید. وی، این پل را از دو پل اصفهان كه بدست شاهان شیعه ساخته شده، عظیم‌تر می‌داند (برگ 83). جزایری در فصلی دیگر، گزارشی از فتح شوشتر داده و گفته است كه این شهر به زور فتح شده است (برگ 84).
سید جزایری در فصل دیگری آورده است كه در سال 1102، از رودخانه شوشتر موسوم به «داریان» قطعه سنگ زردی یافت شد كه طول آن بر اساس اندازه‌گیری خود مؤلف، هشت انگشت بوده و بر روی آن این عبارت حك شده بود: «بسم اللّه الرحمن الرحیم لا اله الا اللّه، محمد رسول اللّه، علی ولیّ اللّه، لما قتل الحسین بن علی بن ابی طالب بأرض كربلا، كتب دمه علی أرض الحصبا: وَ سَیَعْلَمُ الَّذِینَ ظَلَمُوا أَیَّ مُنْقَلَبٍ یَنْقَلِبُونَ. «1» فتح علی خان حاكم شوشتر به سید گفته است تا آن را روی كاغذی نوشته و كاغذ و سنگ را نزد شاه سلیمان صفوی بفرستد. وی در ادامه از شیخ بهایی نقل كرده و او از پدرش آورده است كه انگشتری عتیق را یافته كه اشعاری بر روی آن بوده از جمله: صبغتنی دماء نحر الحسین.
وی ایضا از شیخ حسین پدر شیخ بهایی- به نقل از شیخ بهایی- آورده است كه نخستین بار كه با شهید ثانی به استانبول رفتیم، در جایی ایستاد و گفت: گمان می‌رود در اینجا شخصی كشته شود كه مرتبت والایی دارد. دفعه دوم كه سلطان او را دستگیر كرد، در همان مكان كشته شد (مسكن: برگ 86). جزائری در جای دیگری نیز درباره شوشتر و هویزه اطلاعاتی به دست داده است. «2»
______________________________
(1). شعراء، 227
(2). جزائری، زهر الربیع، ص 545
ص: 782

كارهای شعبده بازانه در عصر وی‌

جزائری دو فصل كتاب را از كارهای عجیب و غریب شعبده بازان و كسانی كه دست به اقدامات خارق عادت می‌زنند، اختصاص داده است. از جمله آن‌ها طوایفی از سنیان بصره هستند كه در حال وجد و ذكر، كارهایی از قبیل گرفتن مار و داخل شدن در آتش انجام می‌دهند. در سال 1010 هجری یكی از شیعیان- گویا در خواب- امام سجاد علیه السلام را دیده كه او را به چنین اقداماتی راهنمایی كرده است و وقتی بیدار شده، همان كارها را انجام داده است. سپس برخی از شیعیان نیز از وی فرا گرفته‌اند تا این كه به جزیره رسیده است.
سید نعمت اللّه می‌گوید: زمانی خواستم تا ناظر این وضعیت باشم و خود به چشم دیدم كه چند نفر، ابتدا ندای «یا علی بن الحسین» سر داده و بعد دو ساعت یا بیش‌تر در آتش ناپیدا بوده و پس از آن دیدیم كه درون آتش ظاهر شدند و در حالی كه در دست خود آتش داشتند و در میان آتش ایستاده بودند. وی می‌افزاید اكنون نیز انجام این اعمال رواج دارد و پس از آن توضیحاتی در این باب ارائه می‌دهد. «1» (مسكن برگ 94 و 95).
مرحوم جزایری در فصول بعد، به شرح چگونگی وضعیت حیوانات عجیب و غریب و دیگر مسائل پرداخته و از بحث اصلی كتاب خارج شده است؛ كتاب تا برگ 138 ادامه یافته و در آن جا مؤلف، تاریخ خاتمه تألیف را هفدهم رجب المرجب سال 1103 هجری ذكر كرده است. محل تألیف كتاب مسكّن الشّجون، در خانه وی در شوشتر- كه در نزدیكی مسجد جامع قرار داشته- بوده است.

توتون و تنباكو

سید جزایری درباره توتون و تنباكو نیز آگاهی‌هایی به دست داده كه جالب است. می‌دانیم كه از زمان ورود آن به ایران (قرن یازدهم هجری)، درباره استعمال آن، اختلافی میان علما پدید آمد و رساله‌های مختلفی درباره آن نوشته شد. «2»
جزایری با اشاره به این كه توتون در قرن حاضر (یازدهم) بوجود آمده و هنوز كسانی هستند كه نبودن آن را به یاد می‌آورند، اشاره به ادلّه حرمت استعمال و یاد از قائلین به حرمت آن كرده است. وی پس از ذكر ادله، به رد آن‌ها پرداخته است. در این میان به هزینه كشیدن توتون و ابزار و وسایل آن نیز اشاره شده و این كه بهترین نوع آن كه با زینت ابزار آن همراه باشد، سی هزار دینار می‌شود. برخی گفته‌اند: به جهت اسراف، استفاده از آن حرمت
______________________________
(1). نیز بنگرید: جزائری، الانوار، ج 2، ص 300
(2). ما گزارش این رساله‌ها را در نوشتاری مستقل در همین مجموعه آورده‌ایم.
ص: 783
دارد، اما جزایری این را نپذیرفته است. «1» وی تحت عنوان مسألة حول تحریم التتن دوازده دلیل درباره حرمت تتن آورده است. «2»

وضعیت شیعه در بلاد سنی‌

جزایری در كتاب المقامات كه تألیف آن را ناتمام گذاشت؛ «3» اشاراتی به وضعیت شیعه در مناطق سنی نشین دارد. او در جایی، به شیعیانی كه قصد سفر زیارتی به بلاد عراق و جز آن را دارند، توصیه می‌كند كه تقیّه را مراعات كنند. «4»
جزایری می‌نویسد كه در سال 1095 هجری، به حج رفته و از آن‌جا به زیارت مدینه شتافته است. او دیده است كه شیعیان بدون تقیّه به زیارت ائمه بقیع علیهم السلام می‌روند.
جزایری می‌نویسد: یكی از ساكنان شیعه مدینه به او گفت كه سال پیش علمای مدینه به تفتیش كتبی كه در خزانه بقیع بوده رفته و نسخه‌ای از «المزار» شیخ مفید را در آن‌جا یافتند كه در آن بر خلفا لعنت شده بود؛ كتاب را نزد قاضی آورده و از او اجازه خواستند تا به آنان رخصت دهد قبّه ائمه را تخریب كنند؛ او گفت: این قبّه را هارون الرشید برای پدرش عباس ساخته و من نمی‌توانم به خراب كردن این قبّه قدیمی فتوا بدهم. علما تصمیم گرفتند تا به استانبول رفته، حكمی از سلطان عثمانی برای هدم این قبّه دریافت كنند؛ زمانی كه به استانبول رسیدند، سلطان محمد خبر ورود آنان را شنیده و دستور داد تا آنان را در بناهای با شكوهی به بهترین وجه پذیرایی كردند. در روز جمعه، سلطان از آنان خواست تا اعلم آن‌ها برای امامت نماز جمعه آماده شود. این عالم كه بر مذهب شافعی بود، در هنگام قرائت، «بسمله» را نخواند. نماز كه خاتمه یافت؛ سلطان از امام پرسید: با این كه خواندن «بسمله» در مذهب شافعی واجب است، چرا آن را ترك كردی؟ او گفت: چون سلطان ما حنفی بود، رعایت مذهب او را كردیم. سلطان گفت: نماز عبادت خداوند است، ترك آن، نماز را باطل می‌كند؛ وقتی نماز امام باطل باشد، نماز مأموم نیز باطل است؛ پس نماز ما نیز باطل است.
پس از آن دستور كشتن آن‌ها را داد كه با شفاعت وزیر، تنها به بیرون كردن آن‌ها به صورت زشتی اكتفا شد؛ آنان در راه بازگشت برخی در كشتی و برخی در راه درگذشتند. «5»
در مورد دیگری از تشیع بحرانی‌ها سخن گفته و خاطره‌ای از مسافرت برخی از آنان در
______________________________
(1). جزائری، الانوار، ج 4، صص 54- 58
(2). جزائری، زهر الربیع، صص 480- 482. پس از آن نیز درباره قهوه مطالبی آورده است.
(3). در این باره نك: آقا بزرگ، ذریعه ج 22 ص 14 ش 5787
(4). جزائری، المقامات (نسخه 4210 مرعشی) برگ 105. ایضا در «مسكن الشجون» برگ 126 از لزوم تقیه در بلاد سنی سخن گفته است.
(5). جزائری، المقامات (نسخه 3396 مرعشی) صص 359- ر تا 360- پ.
ص: 784
سفر زیارت مشهد امام علی علیه السلام نقل كرده است. «1» او در جای دیگری از برخی از اهل خلاف (سنی) یاد می‌كند كه یهود و نصارا را بر شیعه برتری می‌نهند. آن‌ها كفّار را رها كرده؛ اما با جستجو از امتعه شیعیان از آنان مالیات می‌گیرند. «2» وی حكایتی نیز از برخی مؤمنان نقل كرده كه آن‌ها عراقی بوده، سفری به شام رفتند؛ در آن جا گرفتار دزدان شدند؛ وقتی آن‌ها را نزد رئیس شان بردند، او از شهر و دیار آنان پرسید و وقتی فهمید كه عراقی و شیعه‌اند؛ گفت: باید این روافض را به بدترین وجه تعذیب كند؛ اما یكی از خادمان سبب رهایی و فرار آنان را فراهم كرد. «3»

اطلاعات پراكنده دیگر

سید جزایری در انوار النعمانیه به تناسب، به عرضه برخی دیگر از این دست آگاهی‌ها پرداخته است. خاطره‌ای از برخورد مقدس اردبیلی با ملا عبد اللّه تستری «4» (م 1021) نقل می‌كند؛ او در جمع، از مقدس اردبیلی سؤالی پرسید؛ اردبیلی ساكت مانده، دست او را گرفته به خارج از نجف برده و در آن‌جا پاسخ او را داد. وقتی دلیل آن را جویا شد؛ به او گفت: آن‌جا در میان مردم بودیم و احتمال آن بود كه مردم تصور خاصی از سؤال و جواب ما داشته، بپندارند كه ما در صدد غلبه بر یكدیگر هستیم. «5» درباره مقدس اردبیلی ایضا آورده كه در نامه‌اش به شاه طهماسب او را «اخ» خطاب كرده و شاه طهماسب گفت تا آن نامه را در كفن او بگذارند! «6» داستان نامه نوشتن مقدس اردبیلی به شاه عباس را هم جزائری آورده «7» كه به لحاظ عدم تطبیق سال درگذشت اردبیلی (993) با شروع سلطنت شاه عباس (996) مورد انتقاد قرار گرفته است.
در مورد دیگری از شیخ بهایی یاد شده كه در روزهای تعطیل، برای شاگردان مطالب متفرقه می‌گفته است. «8» بدین ترتیب معلوم می‌شود كه اصل درس در این روزها نیز برقرار بوده، جز آن كه محتوای درس، مطالب متفرقه بوده است.
سید از یكی از مجتهدان اصفهان یاد می‌كند كه در جوانی نزد مجتهدی درس
______________________________
(1). جزائری، الانوار، ج 4، ص 128
(2). همان، ج 2، ص 47
(3). همان، ج 2، ص 173
(4). درباره او نك: آقا بزرگ، الروضة النضرة، صص 343- 345
(5). جزائری، الانوار، ج 3، ص 40
(6). جزائری، الانوار، ج 4، ص 232؛ جزائری، زهر الربیع، ص 118
(7). جزائری، زهر الربیع، صص 117- 118
(8). جزائری، المقامات (نسخه 3496 مرعشی) برگ 381
ص: 785
می‌خوانده؛ اما بعدها درس خواندن نزد او را انكار كرده است. مجتهد نخست نفرین كرده كه هر چه از او یاد گرفته، خداوند از او بگیرد؛ جزایری می‌گوید كه چنین شد و اكنون این مجتهد در اصفهان است و برای هر مسأله، باید به كتاب مراجعه كند، چون چیزی در حافظه‌اش نمی‌ماند. «1» خبری نیز از رفتن شاه اسماعیل به كربلا نقل كرده؛ و آمده است كه شاه در آن‌جا قبر و بنایی ساخته و خادمی برای آن قرار داده است. «2»
خاطره‌ای نیز از یكی از استادانش نقل می‌كند كه بسیار منصف بوده و در مواردی پس از اشكال جزایری به او، با این كه وی كوچك بوده، صریحا ابراز می‌كرده كه من اشتباه كردم و او درست می‌گوید. او می‌افزاید؛ بعدا از من می‌خواست تا مطلب خود را بر او املاء كنم تا در حاشیه كتابش بنویسد. او ادامه می‌دهد: اكنون كه مشغول تألیف این كتاب هستم، او در حیدر آباد هند بوده و نامش شیخ جعفر بحرینی است. وی به دنبال آن، حكایت عبرت آموز دیگری آورده كه وقتی شیخ عبد علی حویزی نور الثقلین را تألیف كرد، از این شیخ جعفر درباره آن تفسیر پرسیدم. به من گفت: تا او زنده بود تفسیرش مقبول نیفتاد؛ اما وقتی درگذشت، اولین كسی كه كتاب او را به آب طلا نوشت، من بودم! جزایری در همین زمینه نمونه دیگری را خود مثال زده است. شخصی كتابی نوشت؛ اما كتاب او شهرت نیافت.
علت را پرسیدند، گفت: كتاب من دشمنی دارد كه وقتی بمیرد، شهرت می‌یابد. وقتی از دشمن كتاب پرسیدند؛ گفت: خودم. «3» وی از خاطرات خود با مرحوم علامه مجلسی یاد كرده، می‌نویسد: مجلسی با این كه هزار نفر شاگرد داشت، مرا بر آن ترجیح داد، و شب‌ها برای برخی مصالح تصنیف مرا نزد خود نگاه می‌داشت. او می‌گوید: مرحوم مجلسی برای آن كه من در شب از مطالعه طولانی خسته نشوم، مرتب با من مزاح می‌كرد. همچنین می‌افزاید: با این كه مدت‌های طولانی در كنار علامه بوده است؛ اما باز هم وقتی می‌خواسته است نزد وی برود، هیبت علامه مجلسی او را می‌گرفته است. «4» حكایتی دیگر نیز درباره از بین بردن بت هندیان مقیم اصفهان و قدرت علامه مجلسی در از بین بردن آن آورده است. «5» نكته دیگر درباره علامه مجلسی (كه از وی با عنوان «شیخنا المعاصر» یاد كرده) این كه او از برادران مؤمن خود خواسته بود تا با تربت سید الشهداء بر كفن او، ایمان به شهادت او
______________________________
(1). جزائری، الانوار، ج 3، ص 91
(2). همان، ج 3، ص 266
(3). همان، ج 3، ص 345
(4). همان، ج 3، ص 362
(5). جزائری، المقامات (نسخه 3496) برگهای 400- 401
ص: 786
بدهند. «1» میرزا تقی اعتماد الدوله شاه عباس نیز كسی را به مشهد امام حسین علیه السلام فرستاده بود تا تراب آن حضرت را برای وی بیاورد؛ او می‌خواست تا تربت حضرت را در قبر خود بگذارد؛ پس از آن كه مرد، تربت را در قبر او نهادند. «2»
آگاهی‌های جزایری از شیراز فراوان است؛ زیرا وی چند سالی را در آن‌جا بسر می‌برده و از جمله مدتی در مدرسه منصوریه (منسوب به غیاث الدین منصور دشتكی) تحصیل كرده است. وی خاطراتی از این مدرسه و شهر نقل كرده، «3» و از جمله از علمای ملحدی یاد می‌كند كه در دهه شصت قرن یازدهم هجرت در این شهر ظاهر شدند. او می‌گوید: آنان بر این باور بودند كه عذاب قبر وجود ندارد؛ استدلال آن‌ها برای گمراه كردن عوام این بود كه اگر میّت را كه امروز دفن كنید، فردا نبش قبر كنید، آثاری از آتش بر او دیده نمی‌شود. اگر سؤال و جوابی وجود داشت، باید وضع او دگرگون می‌شد؛ جزایری می‌گوید: این استدلال سستی است؛ زیرا گوش و چشم ما، گوش و چشمی نیست كه بتواند چنین عذابی را بشنود و یا ببیند. «4» در جای دیگری هم خبری از مناظره استادش شیخ جعفر مجتهد بحرینی نقل می‌كند كه اصولی بوده و با صاحب جوامع الكلم كه اخباری بوده بحث می‌كرده است. سید جزائری می‌نویسد: من در مسجد جامع شیراز خود شاهد مناظره دو تن از استادانم، یكی شیخ جعفر مجتهد بحرینی و محدث صاحب جوامع الكلم در مسأله حجّیت قرآن بودم.
بحرانی كه از مجتهدان و طرفدار حجیت قرآن بود به محدث چنین می‌گفت: در مورد آیه قل هو الله احد ... چه می‌گویی. آیا آن هم نیازمند به تفسیر است و بدون یاری حدیث معنی آن را قابل فهم نمی‌دانی؟ استاد محدث پاسخ گفت: آری، حتی فهم این آیه هم نیازمند به حدیث است. «5»
حكایتی نیز از فاضل دوانی آورده و این كه در وقت برخورد با حدیث «من مات و لم یعرف إمام زمانه، مات میتة جاهلیة»، از شاگردان پرسید كه مراد از «امام» چیست؟ شیعه او را مهدی علیه السلام می‌دانند! آنان گفتند: مقصود سلطان زمان است. جزایری می‌گوید: در آن زمان سلطان عصر، شاه اسماعیل صفوی بوده و دوانی و شاگردانش از مخالفین (سنی) بودند. دوانی گفت: اگر چنین باشد، خداوند بر ما واجب كرده تا به این سلطان رافضی
______________________________
(1). جزائری، الانوار، ج 4، ص 232
(2). همان، ج 4، ص 233
(3). از جمله نك: همان، ج 3، صص 98، 168؛ و قطعاتی كه در قسمتهای دیگر نقل كردیم.
(4). همان، ج 4، ص 235
(5). جزائری، منبع الحیاة فی حجیة قول المجتهدین من الاموات، نسخه كتابخانه مجلس، ش 2761؛ بنگرید: حائری، فهرست نسخه‌های خطی كتابخانه مجلس، ج 9، ص 154
ص: 787
معرفت پیدا كرده، از سخنان او پیروی كنیم؛ و یكی از سخنان او این است كه ما مذهب خود را رها كرده، به دین او در آییم. دوانی در حالی كه از پاسخ شاگردانش در غضب بود، مجلس درس را ترك كرد. «1» جزایری نقل دیگری از برخورد شاه اسماعیل با علمای شیراز و از جمله شمس الدین خفری آورده است؛ او به دستور شاه به خلفا لعنت كرد و وقتی بعد از آن، از او پرسیدند كه چرا حاضر به لعن شدی؟ جواب تندی داد كه خود آن باز توهین به خلفا بود! «2» همچنین در زهر الربیع از آمدن یكی از علمای بحرین به اصفهان و احترام علما به او یاد كرده است. «3» مطلبی نیز درباره استرآباد و غارت آن توسط تركمان‌ها نقل كرده؛ «4» اشارتی به عقرب كاشان دارد «5» و جایی هم دعا كرده است كه دولت صفوی به دولت امام زمان علیه السلام متصل شود. «6» همچنین دو حكایت درباره میرفندرسكی در هند آورده «7» و اشارتی هم به اخلاق شیخ بهایی كرده است. «8»
*** قاعدتا دیگر كتب سید جزایری یا لا اقل برخی از آن‌ها نیز باید حاوی این گونه اخبار و اطلاعات باشد كه لازم است گردآوری و تدوین شود، اما از آن‌جا كه بیش‌تر آثار وی مخطوط مانده و دسترسی به آن‌ها تا اندازه‌ای دشوار است، این كار فعلا میسر نیست. در كتاب زهر الربیع نیز اطلاعات فراوانی آمده كه ما جز در چند مورد به گردآوری آن‌ها نپرداختیم.
مؤلف نابغه فقه و حدیث، ضمن شرح حال وی و نیز آثار و تألیفات او، گاه و بیگاه به برخی از اطلاعات اجتماعی كتاب‌ها اشاره كرده؛ مثلا ضمن معرفی ریاض الابرار خاطره‌ای كه سید در استرآباد راجع به غارت این شهر توسط تركها (تركمن‌ها) شنیده، نقل كرده است. «9»
به علاوه باید افزود كه سید جزایری شرح حال خود را در انوار النعمانیه آورده كه بسیار
______________________________
(1). جزائری، الانوار، ج 2، ص 34؛ مصحح «انوار» دوانی را از فلاسفه شیعه دانسته و به رساله «نور الهدایه» او استناد كرده و بدین ترتیب سخن جزایری را مورد اشكال قرار داده است.
(2). جزائری، الانوار، ج 2، صص 35- 36
(3). جزائری، زهر الربیع، ص 529
(4). همان، ص 506- 507
(5). همان، ص 527
(6). همان، ص 251- 252
(7). همان، ص 104- 105، 508
(8). همان، ص 545
(9). جزائری، سید محمد، نابغه فقه و حدیث، صص 37- 38
ص: 788
خواندنی است. «1» در برخی از كتاب‌های دیگر خود نیز آگاهی‌های پراكنده‌ای درباره استادان و نیز زندگی طلبگی خود آورده كه باید به مواد زندگی نامه وی افزوده شود. یكی از مؤلفان، زندگی نامه او را بر اساس آنچه در انوار آمده، تحت عنوان زندگی طلبگی در مجله نشر دانش «2» به چاپ رسانده است.
______________________________
(1). جزائری، الانوار، ج 4، ص 303 به بعد.
(2). سال چهارم، شماره دوم، ص 18
ص: 789

20 اصفهان و ایران دوره اخیر صفوی در نوادر ملا صالح قزوینی‌

اشاره

نگارش آثار كشكولی- ادبی، یكی از سنّت‌های دیرین در اثر آفرینی مكتوب در فرهنگ اسلامی است؛ سنتی كه برجسته‌ترین نمونه آغازین آن، اثر شگرف و بلند پایه البیان و التبیین از جاحظ در قرن سوم هجری است. پس از آن آثار دیگری همچون عیون الاخبار ابن قتیبه، عقد الفرید ابن عبدربه، محاضرات الادباء راغب اصفهانی و نثر الدر ابو سعد آبی و دهها اثر دیگر است.
این آثار، از یك زاویه، نوعی سرگرمی علمی برای اهل مطالعه بوده و افزون بر آن، آثاری بوده است كه نثر استوار و متین عربی را در قالب نقل كلمات حكیمانه و اشعار برگزیده حفظ كرده و برای ادب دوستان، مطالعه آن‌ها بسیار سودمند و در عین حال دلنشین بوده است. موضوعات این كتاب‌ها، متنوع بوده، و شامل مباحث اخلاقی، سیاسی، ادبی، تاریخی، و بسیاری از موضوعات دیگر می‌شده است. رسم نگارش بر این بوده است تا در هر زمینه، اگر جمله‌ای حكیمانه، شعری زیبا، داستانی لطیف و نكته‌ای سودمند وجود دارد، كنار هم فراهم آورده شود. بخشی از این كتاب‌ها، به طور معمول شامل طنز در همه زمینه‌هاست كه از میان آن‌ها، قسمت قابل توجهی به ادب الفاضح اختصاص دارد؛ یعنی طنزهای جنسی كه عرب ید طولایی در آن‌ها داشته و نمونه آن را به ندرت در متون فارسی می‌توان یافت. در واقع و بدون تردید و تا به امروز هم، از این حیث، نثر عربی، نثری فاقد حیا و نثر فارسی، به استثنای برخی موارد، بسیار با حیاست و باوقار است.
اما از دید تاریخی، بویژه تاریخ اجتماعی، آثار یاد شده، حاوی اطلاعات ارجمندی است كه بسیاری از آن‌ها، از اساس در متون تاریخی نیامده است. در واقع، این قبیل آثار، صرف نظر از آن كه متون اصلی تاریخ ادبیات عرب هستند، منبع مهمی برای تأمین موادّ اولیه تاریخ اجتماعی مسلمانان به حساب می‌آیند.
بنای نگارش در این آثار، آن است كه هر نویسنده، متن پیشین را پیش رو گذاشته، از آن گزیده‌ای فراهم می‌كند؛ آنگاه داستان‌ها و لطیفه‌هایی از روزگار خویش بر آن می‌افزاید و
ص: 790
بدین ترتیب اثری جدید پدید می‌آورد. دقت و مقایسه این متون، به راحتی نشان می‌دهد كه این آثار تا چه اندازه مدیون آثار مشابه پیش از خود هستند؛ اما به هر روی، تازه‌های آن‌ها نیز به اندازه‌ای فراوان است كه می‌تواند توجیه‌گر پدید آمدن اثر جدید باشد.
در عصر صفوی، توجه به این آثار تا اندازه‌ای وجود داشت و مجموعه‌هایی فراهم آمد كه شاخص‌ترین آن‌ها كتاب ارجمند زهر الربیع اثر سید نعمة الله جزائری (م 1112) از شاگردان علامه مجلسی است. اما جدای از آن، یكی از آثاری كه در این دوره مورد توجه قرار گرفت، كتاب بسیار عالی محاضرات الادباء و محاورات الشعراء و البلغاء اثر راغب اصفهانی (م میان 396- 401) است. گزیده این اثر، توسط عالمی ادیب و علاقه‌مند با نام ملا صالح قزوینی (م بعد از 1117) به فارسی در آمد و مترجم، بسان سنت نویسندگان پیشین، آنچه كه در متون فارسی روزگار خود از حكایات و امثال رایج و اطلاعات علمی و طنزهای مربوط به آن موضوعات، می‌شناخت، در ذیل هر موضوع آورد و بدین ترتیب كتابی خواندنی با عنوان نوادر پدید آورد. این اثر به كوشش استاد ارجمند جناب آقای احمد مجاهد همراه با مقدمه‌ای راهگشا و مفید در شرح حال راغب در سال 1371 به چاپ رسیده است.
آنچه در اینجا مورد توجه نویسنده این سطور قرار گرفته، آگاهی‌های مختلف اجتماعی مترجم از مسائل اجتماعی، تاریخی و دانشی است كه برای شناخت روزگار صفوی مفید است. البته در این گزینش، به این قبیل اطلاعات اكتفا نشده، و به دیگر نكات لطیفی نیز كه مترجم درباره روزگار خود آورده، پرداخته شده است. این درست به مانند كاری است بنده درباره كتاب مسكن الشجون و دیگر آثار سید نعمة الله جزائری، لوامع صاحبقرانی محمد تقی مجلسی، و تذكره نصرآبادی انجام داده‌ام.

*** اصفهان دوره اخیر صفوی‌

اصفهان صفوی، پایتخت ایران بود و به همین دلیل، مردمان برای تحصیل علم و تجارت، از نقاط دیگر به این خطّه می‌آمدند یا سلاطین آنان را به اصفهان كوچ می‌دادند؛ چنان كه تبریزی‌ها را شاه عباس به اصفهان آورد، همچنان كه ارامنه را در جلفای اصفهان سكنا داد.
مهاجرت به اصفهان در این دوره، موضوعی جالب برای پژوهش‌گران روزگار صفوی است. قزوینی می‌نویسد: «و امروز حال آنان كه با صفاهان می‌آیند، حال آنان است كه به بغداد می‌آمدند؛ و آن وقت قاعده سلطنت آن‌جا بود» البته بسیاری از ایرانیان نیز به هند می‌رفتند كه جاذبه آن‌جا، مانع از بازگشت آنان به وطن می‌شد: «و آنان كه از ایران به هند
ص: 791
می‌روند، غالبا از این جهت، اهل و وطن از یاد بنهند و دل از كار ایشان بپردازند». (207)
درباره اصفهان، قزوینی از مقبره شیخ محمد بن یوسف یاد كرده و این كه روی سنگ قبر او این سؤال و جواب بوده است كه: «جنید به علی بن سهل نوشت، از محمد بن یوسف بپرس، چه امری بر تو غالب است؟ از او پرسید. گفت: و الله غالب علی امره.» ملا صالح می‌افزاید: و این سؤال و جواب بر سنگ قبر او كه مزارگاه مردم است در صفاهان مكتوب است و آن محله كه مقبره آن بزرگ است به شیخ سینا مشهور است، مخفف یوسف بنا نام پدرش.» (316). این محله كه محل زندگی میرزا عبد الله افندی صاحب ریاض العلماء نیز بوده، در نزدیكی چهار راه نقاشی فعلی قرار داشته است.
ملا صالح از تخت فولاد یا جای دیگری از مقابر اصفهان نیز خاطره‌ای دارد كه مربوط به نوشته روی یكی از قبرها می‌شود. وی می‌نویسد: در اصفهان به مقبره‌ای رسیدم و آن‌جا قبه‌ای افراشته دیدم. در شدم. قبرها بود و از آن جمله قبری دیدم به زیب و زینت تمام همچو عروس آراسته بودند. و بر او این دو بیت نقش كرده:
كاش آن روز كه در پای تو شد خار اجل‌دست گیتی بزدی تیغ هلاكم بر سر
تا به این روزه جهان بی‌تو ندیدی چشمم‌این منم بر سر خاك تو كه خاكم بر سر پس از آن چند كلمه حكیمانه كه روی دیوارهای جامع قزوین بوده، نقل كرده است. (363)
اصفهان زمان صفوی، در شب‌های اعیاد، شاهد حضور مردم در مراكز و مساجد بوده و در روز غدیر، مردم با یكدیگر عقد اخوّت می‌بستند: «و امروز در اصفهان، بلكه در سایر بلدان به تقریب، لیالی اعیاد و ایام مباركه جمعیت عظیم در مقابر و مساجد دست دهد و مرد و زن برای تفرّج گرد آیند. پس هنگامه‌ها روی دهد. و در روز مبارك عید غدیر كه زن و مرد در مجامع برای عقد اخوّت و انعقاد مصاحبت جمع آیند و راه معاشرت و مواصلت گشایند.
(346)
در اصفهان، از تاجری یاد شده است كه برای تجارت به هند رفت و مالی فراوان اندوخت و در بازگشت «اموال و غلامان خود را از نیمه راه، به سمتی غیر معروف روانه كرد و خود به جامه‌های كهنه داخل شیراز شد و آوازه افكند كه مال او را حرامی بزد و به آن هیأت داخل صفاهان شد». هدفش آن بود تا ببیند اقوامش چگونه با او برخورد می‌كنند. در این میان تنها خواهرش، وقتی چنانش دید، «جزع در گرفت و او را ببوسید و كنار كشید و به خانه برد». تاجر اصفهانی نیز «آن مالها همه به خانه خواهر كشیدی و هیچ كس را به خود راه نداد». (ص 128) مرد مجنونی هم در اصفهان نزد امیر گلایه كرد كه «در این شهر، نجاست و سرگین آدمی را قدر و منزلت است و آدمی را نیست! امیر گفت: چون؟ گفت: مگر نمی‌بینی! نجاست را بر استرها و خرهای خوب بار كرده‌اند، و من پیاده می‌روم». (ص 276) [و بنده
ص: 792
بسان همان مجنون- البته از قول ظریفی- می‌افزایم كه از آن شگفت‌تر، آن است كه در روزگار ما، مردمان دستشویی‌های خود را از چینی می‌سازند و در آن‌ها كذا می‌كنند و ظروف غذای خود را از موارد بسیار مضر پلاستیك می‌سازند و در آن‌ها غذا می‌خوردند.]
حكایتی هم از یك ظاهر الصلاح اصفهانی از اعیان زادگان با نام فضل علی بیك نقل كرده است كه «در تدبیرها، حیله‌های شرعی و تحصیل فتواهای غیر ملی از علمای دغل و فقهای با غش و غلّ ید بیضا و سحر سامری داشتی» و «اطوار صالحان و اهل تقوا و نماز به آداب و تحت الحنك» در دستش ابزاری بر كلاه گذاشتن سر مردم بود. وی چنان اظهار تدین می‌كرد كه «اگر در دست مصلّی، وقت دعا، انگشتر عقیق ندیدی، روی از او بگردانیدی كه دعای او مستجاب نیست و اگر شخصی دعای رؤیت هلال در یاد نداشتی، او را از دین و آیین بیگانه پنداشتی» و با این حال، همه را عاصی كرده بود و داد همه را در آورده بود. نماینده این تاجر در قزوین، غلام گرجی تازه مسلمان شده‌ای داشت؛ این غلام «قدری از احوال او [فضل علی بیك] را به رأی العیان دیده و از مسلمانی بی‌اعتقاد گردیده بود.» چندی بعد، غلام گرجی به صاحبش گفت: آن مسلمانی كه من از فضل علی بیگ دیده‌ام، التماس دارم كه مرا بگذاری تا به گرجستان بر دین خود روم. حاضران بخندیدند و بر غلام آفرین كردند.» (432)
قزوینی در جای دیگری از «اوباش اصفهان» و طنزهای نیكوی آنان یاد كرده و این كه اگر كسی از مطایبات و مجادلات آنان «كتابی بسازد، در آن فن نظیر نداشته باشد». پس از آن چند طنز را نقل كرده است، از جمله آن كه «بر در قیصریه، صورت‌های پهلوانان نقش كرده‌اند به غایت عجیب و تنومند و تمام سلاح و اسبان طویل. روزی شخصی به آن هیأت بر در قیصریه نشسته بود و حضّار در او می‌نگریستند. دو كس گذشتند. یكی ایستاد و گفت:
این هیأت چیست؟ گفت: بگذر، آن صورت‌ها است، یكی به زیر افتاده است! (280)
و در جای دیگری درباره قیصریه، یعنی سر در بازار اصفهان در میدان نقش جهان، می‌نویسد: «در این عهد مردی در حوالی قیصریه اصفهان مقام داشت و علم مفاخرت می‌افراشت و می‌گفت: خلاصه دنیا ایران است و خلاصه ایران اصفهان، و خلاصه اصفهان در قیصریه است و من آن‌جا مقام دارم.» (389)
و باز درباره اصفهان گوید: «و گویند اهل صفاهان در خردی زیرك و با شعور باشند؛ و چون بزرگ شوند، بر آن حال نمانند.» (290)
در این زمان، كاروانسراهای اصفهان، محل فرود مسافرانی بود كه با بار و شتر از بیرون می‌آمدند و در آن‌جا اتراق می‌كردند. حكایت قزوینی از یكی از این كاروانسراها جالب است: فقیر به صفاهان آمدم و به ضرورت در خانی فرود آمدم. شخصی نزد من آمد و گفت:
ص: 793
مستأجر كاروانسرا است و او بر عادت آن دیار ارمنی بود، مردی عیالبار و بینواست. ملازمان صدر، خم‌های شراب او سر بسته‌اند و مهر كرده، چیزی می‌دهد و التماس دارد كه شفاعت او كنی. هم آن‌جا خدمتی رسانیده باشی و هم اینجا ثواب و اجر یافته. گفتم این گنه، ثواب احمقان است و من به این ثواب حاجت ندارم. (325)
ملا صالح اشارتی هم به فرد گدایی دارد كه در میان صفوف نماز جماعت در مسجد جامع اصفهان گدایی می‌كرده است: «شخصی دیدم در جامع صفاهان كه بر صف‌های مردم می‌گذشت برای گدایی، چنان خود را مرده ساخته بود كه تو گویی از مرده دیرینه، جنبشی ضعیف ظاهر می‌شود.» (326)

خانه‌های اصفهان‌

راغب حكایاتی درباره بر افراشتن خانه‌ها و قصرها آورده و ملا صالح پس از نقل یكی دو نكته در این باره می‌نویسد: «و هیچ طایفه‌ای به عمارت و زینت، افزون از ایران راغب و ساعی نباشند، و از این جهت هرگز از غم و اندیشه خاطر فارغ ندارند، و سیّما در این زمان كه هر كس در لباس و طعام و خانه، آن تكلّف كند كه فوق وسع او باشد، و آن آرزوها پیش گیرد كه هرگز از قوّه به فعل نیاید؛ پس غالب بناها ناتمام بماند و با عمر شخص و بلكه عمر فرزند به اتمام نرسد و طول امل‌ها در این عهد از طول بناها بیش‌تر است. و العجب كه در این زمان، با این تكلّف و توسّع در بنیان، ابواب این مروّات و مبرّات بالكلیه مسدود است.
مسكینان و خویشان روی آن خانه نبینند، و خوانی در آن خانه‌ها برای زایران نگسترند.
بسیار اوقات در بسته و مقفّل دارند و پرده‌ها و چادرها برای منع هوا و غبار بر او كشیده باشند.»
پس از آن، درباره دهلیز و درگاه ورودی اظهار نظر كرده است كه باید «خوش آینده و نیكو باشد؛ هر چند نوعی مشابهت به گور كافر و ظاهر منافق بهم می‌رساند، و لیكن چون همه كس را اول، نظر بر آن افتد، در حكم دیباچه كتاب و عنوان نامه و مفتّح احوال است، باید نیكو باشد. و عباس آباد اصفهان [محله تازه تأسیس دوره صفوی برای مهاجران تبریزی به اصفهان] از جهت این وصف، در حد كمال است. و اما قبل از شاه جنت مكان شاه عباس ماضی، دهلیز خانه‌ها از خوف نزول، بسیار پست بود و راهها تنگ و كوچه‌ها همه روده اثنا عشری مارپیچ و تاریك تا آن كه آدمی به دشواری و خمیدگی درون رفتی، چه جای ستور. تا پادشاه مغفور مذكور، بدعت نزول بر انداخت و مردم را از اندیشه ایمن ساخت. و خانه‌های قدیم بسیار بر آن هیأت باقی است. یكی از این خانه‌ها را در مجلسی نشان می‌دادند و او را دری است بسیار پست تا شخص دوته بلكه سه‌ته نگردد، درون شدن
ص: 794
نتواند. میرزا صائبا فرمود: آن درك اسفل را می‌گویید كه در آخر كوچه واقع است! و آن لطیفه در آن وقت بسیار مستحسن بود.» (388- 389)

فرنگیان‌

مع الاسف آشنایی ایرانیان، حتی فرهیختگان آنان با وضعیت پیشرفت‌های علمی فرنگ در آن زمان، بسیار اندك بوده و گاه جسته گریخته می‌توان اشارتی درباره فرنگ در آثار این دوره یافت. قزوینی می‌نویسد: «و در این زمان، صاحب اعمال عجیب و تصاویر غریب و صناعات دقیق و علم هندسه و ریاضی، فرنگان باشند و به آن اعمال و علوم مخصوصند و در آن باب نظیر ندارند.» (37).
نكته دیگر درباره قدرت فرنگی‌ها در بلاد دیگر است. قزوینی می‌نویسد: «و بر مثال، در این زمان، سلطان دریاها فرنگیان است و خشكی‌ها با مسلمانان. و گویند دین، دین محمدی و كشتی كشتی فرنگی.» (420)

اصفهان و ری و برخی شهرهای دیگر

قزوینی در ادامه اطلاعاتی كه راغب از برخی شهرها به دست داده است، نكات تازه‌ای از زمان خویش آورده است. ابتدا حكایتی از تفاخر دو نفر رازی و اصفهانی نقل می‌كند:
«اصفهانی گفت: شهر ما را هوایی است كه اگر میوه سال گذشته، پهلوی میوه امسال بگذارند، از هم متمیّز نگردد. رازی گفت: اما شهر ما، اگر مرده پارسال پهلوی زنده امسال گذارند، از هم متمیّز نگردند. و این سخن از بعضی طبریان نیز نقل كنند، و ایشان به این دعوی اولایند. و هوای دیار ری، در این زمان اصلاح تمام یافته است و شهر طهران به جای ری آباد گشته است؛ و ری از آبادی نشانی ندارد. و ری را شیخ البلاد گویند كه زمان او بس قدیم است. و شاعر گفته است:
اصفهان كاهل جهان جمله مقرّند به آن‌در اقالیم چنان شهر معظّم نبود
همدان جای شهان كز قبل آب و هوادر جهان هیچ چِنان روضه خرّم نبود
قم به نسبت كم از اینهاست و لیكن او نیزنیك نیك ارچه نباشد، بد بد هم نبود
معدن مردمی و كان كرم شیخ بلادری بود، ری كه چو ری در همه عالم نبود قزوینی می‌افزاید: قزوین مولد این فقیر است و درباره آن گفته‌اند:
و قزوین دار للمجاهیل جنةو نار لاهل الفضل ذات لواذع [قزوین سرایی است كه برای اشخاص گمنام بهشت است و اما برای اهل فضل آتشی سوزنده است.] اما طوس، امروز خراب است و مشهد مقدس كه بیت المقدس ثانی است، نزدیك به آن آباد. امید كه او را از چشم زخم حوادث گزند مباد. و در قدیم، اهل طوس را
ص: 795
گاو می‌گفتند. شاعر اشاره به آن می‌گوید:
در طوس دوش گفتم بی‌غم نیم چرایاریم گفت: ساده دلا! بی‌غمی و طوس!
گفتم: ز آدمی اثر اینجا نیافتم‌گفتا: تو نیز گاو شدی، آدمی و طوس! اما هند «در هند، نوعی هلیله بزرگ باشد؛ هركه در دست گیرد یا به نام طلا كند [!] او را اسهال كند. و سه عدد از آن هلیله‌های كابلی در عهد شاه ماضی به ایران آوردند، هر یك بیست و هفت مثقال و امروز در خزینه است.»
اما بنای تخت جمشید «بنایی عجیب‌تر و عظیم‌تر از تخت سلیمان كه در اصطخر فارس واقع است، نمی‌شنوم و آن بنا من دیده‌ام. مناره‌ها از سنگ بر آورده‌اند بر صفّه‌ای بس عالی و فراخ. و صورت‌های بسیار و هیكل‌های عجیب بر سنگ نقش كرده‌اند و از سنگ بریده و گویند تخت جمشید بوده است و علامه دوانی رساله‌ای در آن باب نوشته و اقوال مختلف شرح داده و اصحّ آن است كه مسجد سلیمان علیه السلام است. دیوان، به امر او بنا كرده‌اند و آن تماثیل و نقوش پرداخته.»
اما ایوان كسری: «از مشاهیر بناها است و امروز اصل آن طاق باقی است و به غایت عجیب است.» (ص 386- 387)
قزوینی در جای دیگری از طاق بستان حكایت كرده، می‌نویسد: «و من آن صورت در طاق وسطان (كذا) دیده‌ام. نصفی از او مجسّم است و نصفی در سنگ در رفته است. بس عجیب است. و مشهور آن است كه عمل فرهاد است و بر آن طاق، صورت شكارگاهی ساخته‌اند به غایت نیكو و عجیب. (405)
در ایاصوفیا كه امروز مسجد جامع بلده استنبول است، و به عظمت آن عمارتی كمتر دیده شده است، آن عمارت در قدیم معبد نصارا بود، بانی آن استون بانو كه قیصری بزرگ بود، چون بمرد، وصیت نمود كه میلی در آن‌جا بلند كردند و صورت او ساخته، بر آن‌جا نصب نمودند. در دستی سیبی گرفته می‌بوید، و دستی دیگر گشوده تهی می‌نماید، و بر آن‌جا رقم كرده كه: گویی دنیا را مانند این سیب به دست آوردیم و بوییدیم و گذاشتیم و با دست خالی، با هزاران حسرت به خاك رفتیم. (358)
اشارتی هم به طاعون قزوین دارد كه به سال 1045 رخ داده و طنزی نیز نقل كرده است كه «در ایام طاعون قزوین كه خدا دیگر ننماید، اهل بیتی هر روز متعاقب هم می‌مردند و عمله موتی با زعیم آن قوم در اجرت مناقشه می‌كردند. گفت: ای یاران! با ما مسامحه كنید كه ما سی روزه مشتری شماییم؛ چه جای مضایقه است! (368)
اما از قزوین كه ملا صالح از همین بلده است، یكی دو نكته جالب درباره آتش و چراغ دارد: «در دیار ما (قزوین) چون جنازه‌ای از بلدی دیگر داخل بلد كنند، مردم بر بام‌ها آتش
ص: 796
بیفروزند. (397) و در دیار ما شب با چراغ نزدیك درختان روند، طیور در نور آن حیران شوند، آن‌ها را صید كنند و در گیلانات در كشتی‌ها چراغ افروزند و در میان دریا روند و مرغی كه پر قو از آن حاصل آید شكار كنند. (397) و در ایران، اكثر میوه‌ها را در زمستان به آتش چراغ محافظت نمایند تا سرما نسوزاند و از غیر چراغ آن كار نیاید ... و كاتب حروف پیش از این در زمستان، به اعانت گرمی چراغ خوابم می‌برد و چون چراغ خاموش می‌شد، بیدار می‌شدم، هنوز اثر دود چراغ پیدا بود (397).
اما خوراكی رایج در میان برخی شهرها و اقوام: «و از طوایف بنی آدم، عرب خرما بسیار به كار برند، و تركان گوشت، و اهل طبرستان و بعضی از اطراف هند مثل بنگاله برنج، و در سایر دیار ایران و روم نان سیّما اهل خراسان كه بعضی از ایشان برنج به ناشتا نخورند، چنانچه اهل طبرستان نان به ناشتا نخورند. بزرگی نقل كرد كه با خراسانی در سفری رفیق بودیم و در منزلی فرود آمدیم. خانه خواه، صبح برای ما چلاوی حاضر كرد. خراسانی نخورد و گفت كه ناشتاام. پارچه نانی بخواست و یافت نگشت